ذهنم حسابی مشغول است. مینويسم که شايد منظم شود.
اول: رابطهام با الف (حس می کنم) عميق و عجيب است. دوستش دارم. گاه خيلی شديد، گاه ملايم. از هم دوريم. و زياد به فکرم میآيد و زياد میخواهم که باشد.
دوم: رابطه خاصی با ب ندارم. دوستيم. قبلاً رابطه نزديکی داشتيم. نمیدانم چرا گاهی به او فکر میکنم. مثلاً اين روزها.
سوم: از پ خوشم میآيد ولی با هم چندان صميمی نيستيم. از رفتارش میفهمم که او هم از من خوشش میآيد. به پ فکر میکنم. شايد آدمی جديد باشد برای رابطهای نزديک.
چهارم: فردا قرار دارم برای گفتوگو با ت که دوست نسبتاً قديمی و بسيار خوبی است. زياد به دوستیام با او فکر میکنم و زياد نگرانم.
پنجم: کار و زندگی هم دارم جدای اين افکار و روابط.
ششم: جنگ و دعوا هم در خانه دارم به خاطر نوع زندگیام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر