۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه

خانه‌خالی

هنوز گاهی سرخوش می‌شوم از یادآوری آن روزها... به محضِ ورود به "خانه‌خالی" معمولاً هیجان‌ام را این‌طوری نشان می‌دادم: می‌پریدم در آغوشِ دوست‌پسرم و پاهایم را دورِ كمرش حلقه می‌كردم و "دورِ افتخار" می‌زدیم قبل از معاشقه.

۱۳۸۶ آبان ۲۹, سه‌شنبه

عاشقیت

اسم‌اش را می‌گذارند عشق. نه؟ وقتی نشسته‌ای و آرامی و شادی و ناخودآگاه لبان‌ات (بی‌صدا) حرکت می‌کنند: دوسِت دارم،... و دستان‌ات می‌روند تا کلیک یک آهنگِ آرامِ عاشقانه...

۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه

قاعدگی

اولین قاعدگی‌ام به نسبتِ سنَ‌ام آن‌قدر دیر اتفاق افتاد كه اصلاً غافل‌گیر نشدم: دوستان‌ام سال‌ها بود از نوار بهداشتی استفاده می‌كردند و مادرم مدت‌ها بود كه به "روزِ اولِ خون‌بینی" هشدارم می‌داد. تمامِ سال‌های انتظار به این فكر می‌كردم كه قاعدگی چه اثری در روحیه‌ام خواهد گذاشت. فعالیت‌های فیزیكی‌ام كم می‌شود؟ دیده بودم هم‌كلاسی‌هایم زنگ‌های ورزش درِ گوشِ خانم معلم چیزی می‌گفتند و گوشه‌ای می‌نشستند. و بعدتر كه حال‌شان را توصیف می‌كردند، می‌شنیدم كه: "درد دارم"، "بی‌حال‌ام". جز این‌ها چیزِ دیگری از همان زمان در ذهنِ من جا خوش كرد: حسَِ كثیف بودن هنگامِ قاعدگی. این‌كه آلودگی از بدنِ من/زن خارج خواهد شد. این‌كه چه مصیبتِ كریهی است نوار بهداشتی عوض كردن. این‌كه كلاً چه اتفاق چندش‌ناكی است قاعدگی...

از اولین باری كه درك كردم قاعدگی كثیف و آلوده نیست، حتی دوست‌داشتنی و فهمیدنی و كشف‌كردنی است، فقط چند سال می‌گذرد. در همه سال‌های نوجوانی و ابتدای جوانی با آن‌كه تجربه من از قاعدگی گاهی به دوستان‌ام شبیه نبود، (مثلاً درد نداشتم و اغلب فعالیتِ فیزیكی‌ام بیشتر و بهتر می‌شد.) اما مانندِ آن‌ها نسبت به آن احساسِ انزجار و تنفر داشتم. چرا؟ شاید چون تمامِ سال‌های انتظار به جای این‌كه به من/ما/زنان بگویند چه اتفاقی واقعاً در بدن‌ام/‌مان می‌افتد، از این می‌گویند كه چطور باید خود را "تمیز" كرد، چه كارهایی در دورانِ قاعدگی ممنوع (و حرام) می‌شود، و از این قبیل. بعدتر هم كه با پسرها آشنا می‌شوی و به‌شان نزدیك، یا كلاً چیزی نمی‌دانند، یا حسَِ انزجارت را از خودِ قاعده‌مندت بیشتر می‌كنند.

شده است در دورانِ قاعدگی دراز بكشم و با دقت و لذت به این فكر كنم كه چه مهمی دارد در رحم‌ام اتفاق می‌افتد. شده است كه دست‌ام آغشته به خونِ قاعدگی‌ام شود و بوی‌اش كنم و بوی هم‌خوابگی‌هام را بدهد با كمی آهنِ اضافه. مایعی كه از درونی‌ترین لایه وجودم بیرون می‌آید، كثیف نیست.