۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

قدرتِ ذهن

شگفت‌انگيز است: به سه شماره "آمدم". بارِ اولی بود كه به اين سرعت می‌آمدم؛ و البته به شدتِ معمول و كاملاً لذت‌بخش... قبل از اين‌كه به دوستم برسم، به باهم‌خوابيدن‌مان فكر كرده بودم و حتی به او هم گفته بودم كه وقتِ زيادی نخواهد داشت برای حاضر شدن؛ اما فكر نمی‌كردم كه خوابيدن اين همه در ذهن‌ام جلو رفته باشد و تن‌ام را يك‌باره پرت كند به مرحله آخر.

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

غصه

بايد فكرِ تازه‌ای كنم: دسترسی به اين وبلاگ را باز محدود كرده‌اند.