۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

گرايش

دخترک برای‌ام نوشته است که چندین بار از تصورِ خوابیدن با من خیس شده است. من هم گاهی درباره‌اش خیال‌پردازی کرده‌ام... حالِ تازه‌ای است.

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

چندمعشوقی

یاد گرفته‌ام در روابط عاشقانه و نزدیک‌ام با کسی «رقابت» نداشته باشم. اگر خودِ رابطه برایم لذت‌بخش است، برایم مهم نیست که معشوق‌ام رابطه‌های دیگر دارد یا نه و در رابطه‌های دیگرش با چه کسانی است و چه می‌کند.

آیا من برای او از دیگران بهترم؟ جوابِ این سؤال و سؤال‌های مشابه هر چه باشد، نمی‌تواند به خودیِ خود کیفیت روابطم را چه مثبت چه منفی تغییر دهد. یاد گرفته‌ام درگیرِ چنین سؤال‌هایی نشوم و تا وقتی که از خودِ رابطه راضی و خشنودم، از آن لذت ببرم.

برای من معشوقانِ معشوقان‌ام، «دیگران» نیستند. و دركِ همین كه احتمالاً آدم‌هایی هستند با خواسته‌ها و نیازها و توانایی‌های مختلف، و نه «دیگرانی» آن‌چونان كه هویتِ من در تضاد با آن‌ها شكل بگیرد، باعث می‌شود احساسِ خوشایندی به‌شان داشته باشم. و به این فكر كنم كه این آدم‌ها معشوقانِ من را انتخاب كرده‌اند و خودشان انتخابِ معشوقانِ من هستند؛ پس آدم‌های مهمی‌اند. گاهی این آدم‌های مهم را دیده و شناخته‌ام، گاهی با آن‌ها دوست شده‌ام، گاهی فقط درباره‌شان چیزهایی از معشوقان‌ام شنیده‌ام، و گاهی هیچ.

در دورانِ محدودی که هم‌زمان دو معشوق داشتم، به این فکر نمی‌کردم که کدام بهتر از دیگری است. البته که ممکن بود زمانی یکی‌شان را بخواهم و دیگری را نه؛ با یکی فیلم دیدن در سینما لذت‌بخش‌ترم بود و با دیگری خوابیدن چیزِ دیگری. هر دو رابطه تا وقتی که خوب بودند و سرشارکننده، سر جای خود بودند و خوش می‌گذشت.

آرامشِ فوق‌العاده‌ای که این طرزِ نگاه به من می‌دهد باعث می‌شود آسیب‌پذیری‌ام کمتر و لذتی که از روابطِ عاشقانه‌ام می‌برم بیشتر شود.

*گویا لازم است معنای بعضی از واژگانی را که به کار می‌برم، بنویسم. منظورِ من از «معشوق» کسی است که زیاد دوست‌اش دارم، به او وابستگیِ عاطفی دارم، و با او رابطه نزدیک و جنسی دارم.
**در این متن درباره روابط عاشقانه‌ام نوشته‌ام. در مورد روابط دیگر (فقط یک شب، شراکت جنسی،...) البته نظرم همین است.

۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

تعميم ندهيم

بخشی از نامه يكی از خوانندگانِ اين وبلاگ درباره بعضی از كامنت‌های اين‌جا را با اجازه او منتشر می‌كنم. عنوان از من است.

"... به نظرم خوب است کسی که با محتوای این نوشته‌ها مشکل دارد تکلیفِ خودش را با چند موضوع روشن کند.

1. تعمیم دادنِ مشاهده‌های شخصی‌مان بر چه پایه‌ای است؟ چندهزارمیلیون آدم در دنیا هست، و دست‌کم پنداشتنی است که سلیقه‌ها و رفتارهای همه‌ی اینها مثلِ هم نباشد؛ چطور به‌راحتی می‌شود حکم کرد به اینکه معشوقِ دختره اگر از رابطه‌ی دختره با مردی خبردار شود برخواهد آشفت؟ آیا واکنشِ معشوقِ نویسنده‌ی وبلاگ لزوماً مثلِ واکنشِ معشوقِ خودِ ما است؟

و گاه نظریه می‌دهیم در بابِ طبیعتِ بشر بدونِ اینکه یا در این موضوع متنِ جدی‌ای خوانده باشیم یا حتی بیش از یک نمونه دیده باشیم. آیا هیچ گزارشِ عینی‌ای یا هیچ آماری خوانده‌ایم از هم‌خوابگیِ سه‌نفره؟ چند بار شخصاً تجربه کرده‌‌ایم؟

2. خیلی از بحث‌ها به طرزِ ناخوشایندی لفظی است. کسی که می‌گوید عشق نمی‌شود همراه باشد با تعددِ روابط، اگر دارد حکمی می‌کند که محتوای تجربی دارد باید حکم‌اش پشتوانه‌ی تجربی داشته باشد—و این تعمیم‌دادن‌های نابجا را به یادمان می‌آورَد. اما اگر گمان می‌کند که مدعایش نتیجه‌ی تعریفِ "عشق" است باید بسیار مراقب باشد. اولاً که روشن نیست که این‌جور واژه‌ها هیچ تعریفی داشته باشند به معنایی که عموماً از "تعریف" مراد می‌کنیم (و این بحثْ فنــّی و مفصل است). ثانیاً—و مهم‌تر—به فرض که نتیجه‌ی تعریفِ عشق این باشد که جز با معشوق نمی‌شود خوابید یا نمی‌شود بیش از یک معشوق داشت یا نمی‌شود معشوق داشت و با غیرمعشوق خوابید؛ نتیجه چه خواهد بود؟ چرا این تعریف (-ِ به نظرِ من جعلی) باید نحوه‌ی زندگیِ مرا عوض کند؟

ظاهراً نمی‌شود انکار کرد که می‌شود نسبت به کسانِ متعدد احساسِ محبت داشت، و این احساس می‌تواند شدید باشد. و می‌شود کسانِ متعدد را خواست. حالا اسمِ این وضعیت‌‌ها "عشق" نیست؟ نباشد—بودن‌شان را که نمی‌شود انکار کرد. مدعی می‌تواند احساسِ شخصیِ خودش را تعمیم بدهد و گزارشِ ما از احساس‌مان را توّهم بداند؛ اما این منطقاً انکارناشدنی است که می‌شود گمان کنم که کسی را دوست دارم و گمان کنم که کسی را می‌خواهم. حالا چرا باید اینها را مهار کنم؟

پذیرفتنی است که کسی متشرع به شریعتی باشد که نهی‌اش کند از سعی در ارضای توأمانِ همه‌ی خواسته‌هایش، و پذیرفتنی است که کسی مقیّد به سنـّتی باشد که در این مورد محدودیت‌گرا است. اما اینکه این‌جور چیزها را (احتمالاً همراه با جامعه‌شناسی/روان‌شناسیِ آماتورِ مستقل از تجربه) چونان دلیل عرضه کنیم، این پذیرفتنی نیست از نظرِ من."