۱۳۸۵ بهمن ۳, سه‌شنبه

ثروت

سرِ انگشتانم را نگاه می‌کنم. می‌گويند عصب‌ها جمع شده‌اند در اين قسمتِ بدن. لمس‌شان می‌کنم با شست‌هايم. خوشايند است اما خالی از احساس. چند بار اين انگشتان معشوقانی را نوازش کرده‌اند؟ چند بار لغزيده‌اند روی چروک‌های گوشه چشم‌های معشوق؟ چند بار روی شقيقه‌ها؟ چند بار خط خنده را دنبال کرده‌اند روی صورت‌هاشان؟ چند بار رفته‌اند لای موهای پرپشت و کم پشت؟...
چقدر ثروت‌مندند سرِ انگشتانم....

۱۷ نظر:

Roozbeh گفت...

سخت نیست؟ سر کردن با این همه خاطره از معشوق های فراوان را میگویم؟ پس از هر جدایی زندگی دشوار نمیشود برایت؟

ناشناس گفت...

گاهی دل انگشتانم برای پوستش تنگ میشود...گاهی میسوزند از شدت تنهایی....من سعی میکنم که فراموش کنم اما آنها هرگز حس او را فراموش نمیکنند و من مانده ام که این اعصاب است یا احساس....

ناشناس گفت...

خیلی درست میگی... من هم همیشه احساس کردم که " خوش به حال دستانم.."
باز هم دلم میخواد بگم: تو "خیلی" خوب مینویسی..

dokhtare گفت...

roozbeh,
از ثروت حرف زده ام. يعنی خوشحالم که معشوق هایی داشته ام و خواهم داشت.
جدایی موضوعِ خوبی است. گاهی سخت است. گاهی اصلاً اتفاق نمی افتد. برای من بیش از جدایی، تغییرِ شکلِ ارتباط اتفاق افتاده است. و سخت است و آموزنده.

سميرا،
خیلی ممنون از لطفتان.

ناشناس گفت...

اوووه...خيلي تعبير زيبايي بود. راستش هيچوقت به سر انگشتان م و حسهاي مختلفي كه داشتند فكر نكرده بودم. اگرجه هميشه از لمس گردن لذت برده ام!

ناشناس گفت...

دستها اسرار انسان را در خود نهفته دارند و این برداشت زیبای تو که آن را به ثروت تعبیر کرده ای همین معنی را میدهد. البته چشم هم خیلی حرفها درون خودش دارد اما آدم چشم خودش را نمیتواند بخواند!

ناشناس گفت...

سر انگشتان زمانی ثروتمندند که سر کودک و يا بی پناهی را بی ريا نوازش کرده باشد. سر انگشتان شما فقط لذت بردند. مرد حماعت هم خيلی خيلی کم اتفاق می افته موها و خط لبخند مرد ثروتمند باشه!!!
ضمن اينکه مدتها مطالب شما رو ميخونم. به نظرات بی تربيت ها زمانی پاسخ دادم. به هر حال در لينک وبلاگم هستی.http://nokhostin.blogfa.com/

alrsar گفت...

دوست داشتم این نوشتتو

ناشناس گفت...

من خیلی وقته اینجا میام. اکثر مطالبتو خوندم ولی اولین باره که کامنت میزارم. نوشته هاتو دوس دارم پر از احساس دختر بودن /و چقدر با احساسند انگشتانت.

ناشناس گفت...

خیلی دوست دارم بدونم تو زندگیت دنبال چی هستی و میخواهی به کجا برسی؟

ناشناس گفت...

سلام
روزي معلمم گفت: اگر هزار بادام شيرين بخوري و بعد يک بادام تلخ، حلاوت آن هزار تا با اين يکي از بين ميرود و در جواب پرسش من که : اگر يک بادام تلخ بخوريم و بعد هزار بادام شيرين، گفت: هميشه خاطره آن تلخي با توست.
اين را گفتم چون در جواب تو به يک کامنت خواندم که گفته اي:تغيير شکل رابطه است که برايت اتفاق افتاده و سختي هائي هم داشته اي در تغيير .فقط خواستم بگويم هميشه با توست اين خاطرات،و گاهي تلخيش، حلاوت اين همه شيريني را با خود ميبرد.هر چند که سر انگشتانت ثروتمندتر مي شوند، اما لزوما آرامش را بهمراه نخواهد داشت.
باقي بقايتان
تا بعد

ناشناس گفت...

hamisheh sahme digari az eshgh bishatr ast. cheshman gush ha dastan va...

khorde nagir .

ناشناس گفت...

نوشته ات عالی بود... من هم سر انگشتانم را لمس کردم با خواندن اين متن، دختر
!
من هم ياد معشوق کردم، و فکر به اينکه آيا...واقعاً...معشوق بود
؟!

ناشناس گفت...

salam khaste nabashin.pishe khodam fekr mikonam ke neveshtehaton kheili ziba va ba ehsas neveshte shodan.albate arezo daram faghat heseshon karde bashi na tajrobe.mishe az aghayon ye soali konam aya hazer msihan ba dokhtari ham nafas beshan ke to gozashtash ghesehaye asheghaneye ziadi bode???nemidonam neveshtehaton mano be taajob vadasht.ama dar har sorat ghalame zibai darin.

dokhtare گفت...

CatDog,
لمسِ گردن لذت بخش است، لمس کردن خوب است. و ممنون.

ستوده،
به نظرم چشم چندان مادی نيست. چروک های کنارِ چشم را قبول دارم که پر از خاطره اند اما خودِ چشم... به نظرم بدجور فراموشکار است. بد هم نيست. خصوصيت اش اين است.

Anonymous,
ممنون که می خوانيد و لينک داده ايد.
به نظرم ثروتی که شما می گوييد، از جنسی ديگر است. می توانم موافق باشم یا نه. به هر حال به فکرِ هم نوع بودن تفاوت دارد با تجربه های عميقِ فردی.

alrsar,
طيبه،
ممنون.

Anonymous,
هدف هايی دارم و برايشان تلاش می کنم. اين جا درباره ی هدف هايم نمی نويسم. کنجکاویِ شما را هم نمی فهمم.

عليرضا،
لذت بردن را به آرامشِ ظاهری ترجيح می دهم. به نظرم آرامشِ ابدی وجود ندارد برای انسانِ مدرن. لااقل بسیار بدبین هستم به وجودش. پس باید لذت برد و گذشت.

sanjab,
گلايه ای نيست. اما فهمیدن و درک کردن اش لذت دارد. این که بدانی دستانت چقدر حرف دارند، چقدر خاطره دارند...

مرجان.خ.ن،
ممکن است معشوق بوده اما حالا ديگر نيست. شايد هم هست. برای من مهم تجربه ی حس نابی است که با لمسِ انگشتانم دارم: مرورِ لحظه های زيبا.

Anonymous,
چرا آرزو داريد که تجربه نداشته باشم؟ شما از خانم ها هم اين سؤالی را که از آقايان پرسيده ايد، معمولاً می پرسيد؟ باتجربه بودن را چرا برای زنان درست نمی دانید؟
تعجب نکنيد لطفاً و ممنون از لطفتان.

ناشناس گفت...

وای..چقدر جالب گفتی‌...تا حالا به این موضوع به این ظرافت فکر نکرده بودم..واقعا درسته

Sepideh گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.