موضوعِ تــَن
مدتِ زیادی نیست که آگاهانه تنام را دوست دارم. سعی میکنم بیشتر بشناسماش، خواهشهایش را برآورم، و آرام و سالم و سرخوش نگهاش دارم—که اغلب موفق نیستم.
اینجا نمیخواهم از فشارهای بیرونی (قوانین محدودکننده، دین، عرف، سنت، و غیره) بنویسم. میخواهم، اگر بتوانم، از فشارهای درونی (ذهن، اندیشه، عادت، و غیره)، که مانعام میشود از تنام لذت ببرم، حرف بزنم—آنقدر که میفهمم.
دقیقاً نمیدانم چند ساله بودم و چه كسی به من گفت كه بدنام خشك است و حركتهایم ناظریف. احتمالاً در مهمانیای بودم و در حالِ رقص و شادی. نمیدانم. قضاوت دیگران برایم مهم نبود. اساساً بدنام موضوعِ ذهنیام نبود كه حالا نظرِ دیگران برایم مهم باشد. اما نكته این است كه این عبارت تا مدتها تنها چیزی بود كه درباره بدنام از كسی شنیده بودم و تصویری منفی در ذهنام از تنام ساخته بود. (این سؤال هنوز هم گاهی در ابتدای آشنا شدنام با پسرها ناخودآگاه به ذهنام میرسد كه "او كه مرا نمیشناسد، از چه چیزِ منِ ناظریف خوشاش آمده؟")
بعدتر (فكر كنم در دوره دبیرستان بودم) همین تصور یا چیزی شبیه به این از تنام باعث شد كه فكر كنم با دیگر دخترانِ همسنوسالام فرق دارم. رفتارم هم به مرور عوض شد و احساسِ خوبی داشتم. در واقع ناظریف بودنِ من تبدیل شده بود به نوعی جذابیت میان دخترها. توجه به تنام با توجهی كه دخترانِ دیگر به تنهاشان میكردند فرق داشت. دوست داشتم قویتر و عضلانیتر باشم، لباسهای اسپرتِ شیك بپوشم، و عجلهای نداشتم كه موهای پشتِ لبام را به محضِ جوانه زدن، بند بیندازم. دوستانِ پسرِ فراوان داشتم و همهشان برایم "رفیق" بودند. این دوره زیاد طول نكشید.
اولین دوستپسرم تصویرِ دیگری از تنام را نشانم داد. تنای كه پوستِ لطیفی دارد، منعطف است، و "خواسته" میشود. از آن به بعد تصویرهایم دو تا شده. اما نكته اینجاست كه هر زمان كه به دلیلی دوستپسر یا معشوقی ندارم، درصدی از همان تصویرِ اول، به تناسبِ حالم، به ذهنام برمیگردد. انگار كه باید همواره تنام خواسته شود تا حسام كاملاً نسبت به تنام مثبت شود. این حالت را دوست ندارم. فكر میكنم شادتر و سالمتر خواهم بود اگر در هر شرایطی به تنام اعتماد داشته باشم.
این بحث برایم مهم است. دوست داشتم كه میتوانستم بهتر و پختهتر بیاناش كنم. افسوس.
۶۷ نظر:
یک روانی یا بیمار جنسی شاید
نمی دانم.
اما می دانم
عاقبت ت سخت است.
بترس.
..
مشکل فقط در داشتن این احساس که تن ات خواستنی نیست خلاصه نمی شه. خوب وقتی که معشوقی نداری طبیعی یه که هر فکری به ذهنت می یاد. گاهی مشکل در این جاست که خیلی از مردها نمی دونن چطوری این احساس خواستنی بودن و دوست داشتنی بودن رو به یه دختر منتقل کنن. یه دختر وقتی ناز و نوازش بشه و به زنانگی اش عشق ورزیده بشه مثل یه غنچه شکفته می شه. فکر کن ببین کی تا بحال بهترین حس رو نسبت به تن ات بهت منتقل کرده برو دنبالش.
I am a man and I know how you feel but to be a charming lady (as you are), a girl needs different aspects of vision, physical beauty and awareness. You have the potential to be pretty no matter how you look. What you need to know is that the confidence you are looking for is a reflect of what you feel from men. The more you proceed in life through experimenting, learning, thinking and the more you improve your position socially and the more you consider to grow your feminine side simultaneously, the more perfect you sound to others. That is the day you'll meet a great partner dying for every inch of you, loving to share so much with you.
You can be adored when you have a free wild spirit that can grow everyday aside a sexy body that sounds quite ordinary in a few days for an even committed partner. What makes that body charming is an always free growing spirit whose limit is the sky . Try to be a doctor or an engineer or a lawyer, a CEO or something who earns so much socially in life and never stop enjoying your feminine side. I promise you to gain that self confidence permanently eversince…
گرچه چندان مشترکاتی نداریم ولی خیلی زیاد درکت میکنم و میفهممت . نمیدونم چرا ؟
به نظرم این تصویر ذهنی که ما از خودمون داریم حاصل پردازش دائم هست و بسته به شرایط روحی و ارتباطات (بویژه جنسی ) در زمانهای مختلف متفاوته . این حال تو رو من هم تجربه کردم . سعی کن بیشتر بخش مثبت تصویر ذهنی ات رو مرور کنی
salam in baz neshaneye ahamiyate salhaye koudaki va nojavani dar sheklgiry tasviri ast ke ma az khod darim
ye nokte ke shayad bedoune hich manzoure khasi gofte shode ma ra ta salha hamrahi mikone va raftar o kerdare ma ro tasir mizare
dar jehate ghavi tar shodane self confidence ya zaiftar shodane an
az matnhaii ke minevisi motshaker
man betore moratab sar mizanam
movafagh bashi
پوف ،
یک حرف چه تاثیر طولانی روت گذاشته !
شاید دلیلش این باشه که خودت رو دوست نداری و مانع این شده که جسمت رو خوب بشناسی !
اووم ، شاید !!
-.-
فعلا
اینکه اینقدر پسر ها به تو راغب بوده اند معلومه که بدن سکسی و دوست داشتنی ای داری. مردم حرف چرند و مفت زیاد می زنند مثل همین enkratic که در بالا کامنت گذاشته.
من به شدت گوش شنوا دارم براي شنيدن ادامه بحث شما و هل دادن احساس شما به سمت مثبت ....
فقط بگو چيكار كنم ؟!!!
دواي درد شما چيزي است كه در اسم وبلاگ من ميبيني
اين كه به تن به چشم يك ابژه نگاه مي كني، البته اين خاصيت را دارد كه بشود آن را تحليل كرد در ذهن. اما خب، شايد اين نگاه تا حدي گمراه كننده باشد. شايد اگر به تن از نگاه خود تن (سوژه) بنگري، خيلي هم قابل قضاوت نباشد آن وقت. و صرفنظر از اين كه چقدر در نگاه ديگران خشك يا منعطف باشد، دوستاش بداري. اين تن تويي. خود تو!
من تا بحال نديدمت اما به نظر من، هر چقدر هم بدن دختر ناظريف باشه بازم يه ظرافت خاصي تو حركات و بدنش هست! اگه اينجوري نبود كه با مردا هيچ فرقي نميكرديم!
چه تفاهمی!
یادم می آید که همیشه اعضای خانواده من را به داشتن دست و پاهای زمخت متهم می کردند، اما با روبرو شدن با اولین دوست پسرم پی بردم که هر چقدر هم که در قسمت ابتدایی طیف زن بودن باشم، زمانی که صحبت مقایسه با یک مرد باشد به حد کفایت زن هستم!!
کامنت محمد برایم خیلی مهم بود.
مدت زیادی است که زمزمه ی بی اختیار ام وقتی باخودم تنها هستم گفتن این جمله ی بی اختیار روبروی آینه یا غیر آن با خودم است که:"ازت بدم میاد."
این جمله از عمق وجودم خطاب به کل هویت ام(کشورم و شرایط آن) و تجربه های تلخم و نا موفقی هایم و کسانی است که دوستشان داشته ام بی انکه به اندازه من به من احساسی داشته باشند.
احساس کردم این کامنت به حل تکرار این جمله ی ناخودآگاه ام کمک کند. نمی دانم ربط آن دقیقا" کجا می شود.
هر آدرس جديدي انسان را به گوشه هاي زندگي شخصي تازه سوق ميدهد/
وبلاگتان را از وبلاگ "تلخ مثل عسل"پیدا کردم.خیلی خواندنی و خوب است و من دارم تمامش را مثل یک رمان می خوانم.
با معرفی نویسنده ی وبلاگ "تلخ مثل عسل" وارد وبلاگت شدم ... این همه راحتی برای بازگوکردن حرف هات قابل ستایشه ... مخصوصاً اینکه این حرف ها قسمتی از تابوهای این جامعه س ... شاید به دلیل گرایش جنسیم ، صحبت از تن و تنانگی یک زن برام جذابیت ویژه ای نداشته باشه ... اما کل مفهوم چیزی نیست که مختص یک جنسیت و یک گرایش جنسی باشه ... چیزی که می گی می تونه خلی به درد پسرها هم بخوره ... حتی من که یک پسر همجنسگرام ... ممنون بابت این نوشته ها
adame ajibi hasti barayam ye hese ashna hast nemidoonam ki hasti vali .... velsh kon kheili ajibe
تن
مسئله اي مهمتر از اين نمي دانم كه هنوز براي بسياري از فيلسوفان و جامعه شناسان و روان شناسان حل نشده است.
نمي دانم كتاب جاودانگي ميلان كوندرا و يا هويت او را خواندي ؟
اگر اشتباه نكنم توي هويت بود كه كوندرا زيباترين وجه تن را رازي مي نامد كه خودمان قاصر از كشف آنيم.
يكي از سئوالاتي كه مطرح مي كند اين است كه چرا از تن خود شرمساريم...مگر اين طبيعت ما نيست...مگر ما دستي در آفرينش آن داشته ايم!؟
و داستاني را بيان مي كند كه فرض كنيد دختري شب در خانه دوستي مهمان است و آنگاه پريود او باعث مي شود رختخواب صاحبخانه را خونين سازد. چه كارها كه براي پنهان كردن و برطرف كردن آن نمي كنيم. مگر اين بدن طبيعي نيست كهخ اين چنين شرمسارانه با آن رفتار مي كنيم؟
اين دو كتاب را حتما بخوون. مطمئنم خوشت مي آيد.
بازهم متشكرم
موضوع ايندفعه ات حسابي به دلم نشست .اما يك سوال . چقدر به نظر طرف مقابلت اطمينان مي كني؟ تو ناظريف هستي ويا اينكه پوست لطيفي داري و...
شاید این متفاوت بودن و بر عکس همه دختران ملوس ولی بی عرضه بودن در نتیجه قوی بودن خیلی از ما ها رو سوق داده تو یه سنی این شکلی باشیم و این داستان تکراری قسمت غصه داری هم داره و اون زمانیه که می فهمیم دختر بودن خوب و لذت بخش هم هست ولی این نگاه قدیمی یه مانع مشیه همونجور که خودت هم گفتی ولی مراد از این همه قصه بافی این بود که بگم شاید این مانع هم جزو دسته بندیهای اجتماعی قرار میگیره!
این پستت بسیار بسیار قشنگ بود
ولی من شک دارم کسی درست حرفهاتو بفهمه،
به نظر من نوشته های تو از سطح یه وبلاگ بالاتره
بدون اجازه لینک شدید سرکار خانم ... اگر دوست نداشتید بگویید تا بردارم
چقدر از نوشتت لذت بردم چقدر خوبه كه مي توني احساست رو بي لغزش بگي اين طرح قشنگيه و حيفه كه در حد يك يادداشت روزانه بمونه من جاي تو بودم داستانش مي كردم هر چند كه همينجوريش هم زيباست. اين آدرس وبلاگ منه:
www.noshezamin.blogfa.com
من ميخوام يه چيزي بگم يه مقدار شبيه شعار هست و اميدوارم دل كسيو نزنه ولي خب وبلاگ هست و فضاي آزاد گفتگوي دوستانه
به نظرم الان خيلي از ماها در فضاي وب بيش از حد رو اين مسائل بدني و جسمي و ظاهري زوم شديم ( الان يه دوساعتي بود كه وب شما و لينك هارو ميخوندم )
من فكر ميكنم دليلي نداره تا اين حد به قضاوت درباره ظاهر بپردازيم ... نميگم مهم نيست اما اينكه فكر روز و شبمون بشه جنسيت و اينكه مثلن فلان پسر چه نظري درباره سر و سينه و روي من داره و يا عكس اون كه فلان دختر چه نظري درباره چهار شونه بودن و موي سينه ي بنده داره و يا ...
من فكر ميكنم شخصيت ماها يه مقدار مشكل كرده و شايد درصد اعتماد به نفسمون افت پيدا كرده كه تا اين حد به بدن ميپردازيم
من فكر ميكنم توجه به بدن تا اونجايي مهم هست كه به سلامتي ربط داره و ظاهرمون ضد هنجار گروهي جمع نباشه
از اون بيشتر پرداختن به بدن يه جور مشكل در زاويه ايي ديگر در زندگي هست كه با روانكاوي و يا مشاوره روانكاو ميشه پي به اون برد
* * *
به هر حال ببخشيد
نمي دونم شايد بنده اشتباه فكر ميكنم و شعار زده هستم و دارم مزخرف ميگم
بازم عرض معذرت از همه و شما دوست بلاگر
ببين حالا صحبت از سفتي و خشنيه منم اين وسط يه چيزي بگم، ميشه اين فونت وبلاگت رو تاهما کني اين فونت الانت هم به همين زبري و خشنيه که تو اين پستت گفتي:))
ولي حالا جدا فکر کنم فونت تاهما خودموني تر باشه، البته خب چهار ديواري و اختياري!
من با اجازه لينكت كردم.
لي لي
من كه خيلي خوشم اومد از نوشته ات. به نظرم اصل اينه كه آدم تن خودش را بشناسه. و بدونه چطور از اون لذت ببره.
نوشته هاي روان و بي پروا تو دوست دارم اما اين نوشته آخري كه 2 حس كاملا متفاوته برام قابل درك نيست دختر بودن و پسر بودن در يك جسم
گفتني ها كم نيست
اما در اين مورد كوچيك و مهم گفتني ها رو گفتي
چه بد كه توو بلاگي كه آدم ميخواد نظر بده، مطلب آخرش جائي واسه نظر دادن نگذاشته باشه
در ضمن توو اين بلاگ احساس ميكنم در 1 آب انبار با زني كه خواسته هاش موازي خواسته هام نيست تنها شدم
در جواب رضا مشتاق!
من هم با همه ي حرف هايت موافقم اما آيا واقعا چند نفر از ما جنبه ي حيواني وجودمان را رها كرده ايم؟ هنوز هم همه در نهايت روابط مي خواهند به همين جا برسند!!!!
تن از این منظر برای من مهم است که ارتباط تنگاتنگی به مایه ی سیال روحم دارد.
جالب بود. مرسی .
خوشحال می شوم با هم حرف بزنیم.
ممنون.جسارت شما ستودنی است
filo_story@yahoo.com
ba berahne joleye ayine istadan
chetori
?
...what you resist, persists
همیشه بدنم را دوست می داشتم.یک بار کسی که دوست می داشتم به من گفت بدنت کمتر از آن چه که من می خواهم سکسی است. این حرف در دراز مدت چنان تاثیر زیادی بر من گذاشت که تا مدت ها از بدن خودم دیگر لذت نمی بردم. ناخواستنی بودن بدنم تا وقتی که کس دیگری مرا خواست ادامه داشت. کلا این حس برایم خیلی آشناست. هنوز هم گهگاه در شروع روابطم این موضوع نگرانم می کند.
Dadan o kardan ke honar nist ache jendeh khaum
سلام
من امشب با بلاگت آشنا شدم اما جدن خوشم اومد ازش مخصوصن از یک سری خاطرات اروتیک و نظرات نا متعارفت مثل دیدگاهت در مورد س کس 3 نفره با معشوق که شبیه دید من هست یا مستربیت کردن در دستشویی عمومی که می دونم چه حس جالبی داره در مکانهای غریب اینکارو کردن
خوشحال می شم اگه میل بدی،حرفایی دارم که احساس میکنم فقط با تو میتونم بزنم
onlyhotboys2004@yahoo.com
در ضمن من 27/m/karaj
سلام
من امشب با بلاگت آشنا شدم اما جدن خوشم اومد ازش مخصوصن از یک سری خاطرات اروتیک و نظرات نا متعارفت مثل دیدگاهت در مورد س کس 3 نفره با معشوق که شبیه دید من هست یا مستربیت کردن در دستشویی عمومی که می دونم چه حس جالبی داره در مکانهای غریب اینکارو کردن
خوشحال می شم اگه میل بدی،حرفایی دارم که احساس میکنم فقط با تو میتونم بزنم
onlyhotboys2004@yahoo.com
در ضمن من 27/m/karaj
salam khoby?????????
mykham byshtar bahat ashna esham idye man ***saman_p86*** ast montazere pmet hastam
سلام
جای چنین نوشته هایی در وب خالی بود! البته این خالی بودن نه از جنبه فقط سک.سی بودن مطالب که تا دلت بخواد هست از این نوشته ها!منظورم بیشتر نوع بیان و ان نکته ای است که در بطن هر ماجرا انتظار میکشد تا کشف شود.
موفق باشی اما مراقب باش راه را با بیراهه عوض نکنی!
تا بعد...
تو یه دختر عقده ای هستی.
عقده جنسی داری...
بعدها که تشکیل زندگی دادی ( با یه کثافت مثل خودت) می فهمی زندگی سالم و وفاداری و پایبمدی چه ارزشی داره
لابد دخترت مثل خودت میشه
شایدم مامانت هم مثل خودته
هم به بابات می ده و هم به دوستای بابات
تو یه دختر عقده ای هستی.
عقده جنسی داری...
بعدها که تشکیل زندگی دادی ( با یه کثافت مثل خودت)
می فهمی زندگی سالم و وفاداری و پایبمدی چه ارزشی داره
لابد دخترت مثل خودت میشه
شایدم مامانت هم مثل خودته
هم به بابات می ده و هم به دوستای بابات
چه رك بيپروا و نغز مينويسي
کاش از اول میدونستم !!!!
اهان ..
خب این خوبه که در باره ی چیزای به این مهمی حرف میزنی ...اونم در مورد خودت ...
ولی خب این تن مگه غیر از برای خواسته شدنه ؟
به نظرم اون حالت مثبتی که داری اصل ماجراس مگرنه خواسته شدن خودش موضوعیه که به رفتار شخصیت بر میگرده .
در هر حال خوب باشی .
سلام
يک سايت (نام دامنه-دامين) به قيمت شايد ارزانتر از هزار ريال (صد تومان) براي شما
با کليه قابليتها و امکانات يک سايت معمولي بدون حق شارژ ساليانه براي شما
درصورت تمايل به من ايميل بزنيد :
babak_friends_account@yahoo.com
نوشته هات رو خوندم هيچ وقت بهش اين جوري فكر نكرده بودم كاملا باهات موافقم و بهت تبريك ميگم كه اين قدر راحت فكراتو ميتوني بنويسي...
منتظر بقيش ميمونم...
khodeto hamoontor ke hasti ghabool kon..intori khalgh shodi pa jaye negarani nist..faghat ba khodet kenar biya wa harfe digaran ro door beriz..oontor zendegi kon ke mikhay..
www.alireza7sale.blogfa.com
آدم به تنهایی معنی پیدا نمی کند بلکه در ارتباط و تماسش با آدمهای دیگر هویت ، شخصیت و معنی پیدا میکند... روح در برابر روح جسم در برابر جسم.... احساس شما چیز غریبی نیست برایم دوست من.
خوابیدن با معشوق حتی اگر معشوق یک شبه باشد مثل سفر به مناطق عجیب و غریب است با آب و هوا های متفاوت... تنوع آدمها خیلی مهم نیست مهم اون احساس متفاوتی است که هر ادمی به ما میدهد و ما را بیشتر به خودمان میشناساند... خودمان را کشف میکنیم به کمک آدمها. هم با تماس روح و هم با تماس جسم. خیلی وقتها هم این مرزها از بین میرود...کی میتونه بگه کجا جسم تموم میشه و روح شروع میشه؟؟؟
www.alireza7sale.blogfa.com
اگه اجازه بدی بلینکم دوست عزیز؟
من واقعا کنجکاوم که کدام قسمت تو باور کردنی ست.متن روان و بی غلطی که می نویسی و آشکارا از هوش و سوادت نشانی می دهد یا این وضعیتی که تعریفی جز بیماری ندارد.برایت یک جور وسواس فکری شده.واقعا یک فکری به حالش بکن.
آره.
هين كه آخرش گفتي درسته!
سعي كن احساس خوبت وابسته به شرايط بيروني نباشه. طوري باش كه عشق ار درونت بجوشه و به هيچ چيز بيروني، تأكيد مي كنم هيچ چيز بيروني وابسته نباشه :)
امدم .. ممنون .. دوباره هم می آیم .
در همین حدش هم خوب است.
این نوشته ها تقلید احمقانه ای از نوشته های وبلاگ زیر است:
www.shadidan.persianblog.ir
اون خواننده وبلاگ هم که نظراتش در
چند پست قبلی اومده همونه که shadidan
رو مینویسه...
حالا یک گمان شخصی:
دخترخانوم برای جلب توجه shadidanو برای آرامش خودش از نوشته های این بابا تقلید می کنه..احتمالا آرزوشه که شدیدا وقتی میاد این ورا یه سری هم به خاونم بزنه..اون بابا هم برای لیسیدن خانوم این همه نظر داده..
اگر يه سر به بلاگ من بزنين و همفكري كنين ممنون ميشم.
خواستم اعلام حضور کنم
ناشناس (April 23, 2008 2:58 PM)،
در اینجا مرتبط با موضوعی که طرح کردهاید چیزی نوشتهام، به تاریخ حدوداً یک سال و نیمِ پیش. اگر خواستید، میتوانید بخوانید:
http://beingdoxtar.blogspot.com/2006/09/blog-post_24.html
از این که تابو شکنی میکنی خوشم میاد.این کار در جامعه ای که بر اساس آمار 62 درصد زنان ازدواج کرده اش هرگز ارگاس.م رو تجربه نکردن و بیشتر طلاقها هم بهمین علت اتفاق می افته واقعا لازمه. تا زنان از قید تابو ها آزاد بشن و از خواسته ها و مشکلاتشون حرف بزنن و برای حل مشکلاتشون کمک بگیرن. ولی نوشته هات وقتی موثر واقع میشه که بیشتر دخترها اینجا بیان و اینها رو بخونن. در حالی که اکثر کامنتها رو پسر ها نوشتن. یکی دخترهای مارو از خواب بیدار کنه
خانم عزيز
ما در خلاء زندهگي نميكنيم شما هم اين را ميدانيد. ذهن ما انباشته از تجربياتِ عيني و ذهني است كه هر روز زندهگي با آنها روبهرو هستيم. اما تصويرِ ذهني از تنِ خود يا آنچه انگليسيها به آن body image ميگويند در شكلگيريِ عواطف و هيجانهايمان تأثيرِ زيادي دارد. اين تصويرِ ذهني از تنِ خود را ميتوان با تمرين بهبود داد. شما را قادر به اين تمرين ميبينم و اميدوارم بتوانيد با قبول كردنِ هر آنچه هستيد و يا تلاش برايِ بهتر كردنِ آن در حوزههايِ عاطفي و جنسي زندهگيتان موفقتر باشيد. اگر فكر ميكنيد بتوانم بيشتر كمكتان كنم موضوع را روشنتر به آدرسِ ايميلام بفرستيد: gheisari@aol.com
من یک پسرم با اینکه در این سن دیگر برایم مهم نیست نظر دیگران در مورد بدنم و به اعتماد به نفس رسیده ام ولی تجربه ای تلخ در همین مورد تو داشتم که انگار هیچ وقت نمی توانم گوینده اش را ببخشم. باید مواظب نظر دادن خودمان باشیم چون احساسات دیگر در مورد بدنشان که با آن زندگی میکنند و نمیتوانند عوضش کنند خیلی آسیب پذیر است.
واي كه من الان دقيقا همينم...دختري كه همش ورزش مي كنه و قوي ميشه و بسرونه رفتار مي كنه..ولي ته دلم آرزو دارم يكي بهم زنانگيم رو نشون بده!
تواز دختر بودن فقط سکسی بودن رو یاد گرفتی.من شک دارم تو اصلاً یک دونه هم دوست پسر داشته باشی.چون این حرف ها بیشتر نشانه کمبوده که تو هم داری اینجا خالی میکنی
تواز دختر بودن فقط سکسی بودن رو یاد گرفتی.من شک دارم تو اصلاً یک دونه هم دوست پسر داشته باشی.چون این حرف ها بیشتر نشانه کمبوده که تو هم داری اینجا خالی میکنی
كاش اسمت رو مي دونستم
اما قدرت كلمات همونقدر اجازه مي ده كه بگم
او چيزي كه باور داري و بهش ايمان داري عين حقيقته اگر هيچ وقت باور نقض نشه
شاد باشي
متاسفم
ولی تو یه احمقی!
salam, weblogetoono doos daram, shenakht az khod hamishe baaes mishe aadam be sooye pishraft bere . ye farde nashenasi vasat nazar gozasht and he started like this: [I am a man and I know how you feel but to be a charming lady (as you are), a girl needs different aspects of vision, physical beauty and awareness. You have the potential to be pretty no matter how you look…], liked his helpful speech, you should listen to him, he is such a positive piece of virus. Just in case if he ever comes back, I need his email address or his weblog or whatever I can communicate with him. Thanks
چقدر سکسی می نویسی
من دوست دارم اینطور بنویسم و می نوشتم ولی همه زاده توهم من بود بدون هیچ واقعیتی
احساس من می گه تو هم همینطوری
ولی من اذیت شدم خیلی
چون هر لحظه در رفتار آدمها دنبال نقطه خاص بودم که فکرم را ارضا کنم
دیکه از تنم فراموش کرده بودم
شاید سخت شدن تنم و موهای نیش زده پشت لبم که هنوز تمیزشان نکردم مال اینست که از ارضای تن به ارضای فکر رسیدم و این طبیعی نیست وحشی نیست آدم باید وحشی باشد
While there is life there is hope.
--------------
University of Toronto
ارسال یک نظر