۱۳۸۶ بهمن ۱۲, جمعه

تعميم ندهيم

بخشی از نامه يكی از خوانندگانِ اين وبلاگ درباره بعضی از كامنت‌های اين‌جا را با اجازه او منتشر می‌كنم. عنوان از من است.

"... به نظرم خوب است کسی که با محتوای این نوشته‌ها مشکل دارد تکلیفِ خودش را با چند موضوع روشن کند.

1. تعمیم دادنِ مشاهده‌های شخصی‌مان بر چه پایه‌ای است؟ چندهزارمیلیون آدم در دنیا هست، و دست‌کم پنداشتنی است که سلیقه‌ها و رفتارهای همه‌ی اینها مثلِ هم نباشد؛ چطور به‌راحتی می‌شود حکم کرد به اینکه معشوقِ دختره اگر از رابطه‌ی دختره با مردی خبردار شود برخواهد آشفت؟ آیا واکنشِ معشوقِ نویسنده‌ی وبلاگ لزوماً مثلِ واکنشِ معشوقِ خودِ ما است؟

و گاه نظریه می‌دهیم در بابِ طبیعتِ بشر بدونِ اینکه یا در این موضوع متنِ جدی‌ای خوانده باشیم یا حتی بیش از یک نمونه دیده باشیم. آیا هیچ گزارشِ عینی‌ای یا هیچ آماری خوانده‌ایم از هم‌خوابگیِ سه‌نفره؟ چند بار شخصاً تجربه کرده‌‌ایم؟

2. خیلی از بحث‌ها به طرزِ ناخوشایندی لفظی است. کسی که می‌گوید عشق نمی‌شود همراه باشد با تعددِ روابط، اگر دارد حکمی می‌کند که محتوای تجربی دارد باید حکم‌اش پشتوانه‌ی تجربی داشته باشد—و این تعمیم‌دادن‌های نابجا را به یادمان می‌آورَد. اما اگر گمان می‌کند که مدعایش نتیجه‌ی تعریفِ "عشق" است باید بسیار مراقب باشد. اولاً که روشن نیست که این‌جور واژه‌ها هیچ تعریفی داشته باشند به معنایی که عموماً از "تعریف" مراد می‌کنیم (و این بحثْ فنــّی و مفصل است). ثانیاً—و مهم‌تر—به فرض که نتیجه‌ی تعریفِ عشق این باشد که جز با معشوق نمی‌شود خوابید یا نمی‌شود بیش از یک معشوق داشت یا نمی‌شود معشوق داشت و با غیرمعشوق خوابید؛ نتیجه چه خواهد بود؟ چرا این تعریف (-ِ به نظرِ من جعلی) باید نحوه‌ی زندگیِ مرا عوض کند؟

ظاهراً نمی‌شود انکار کرد که می‌شود نسبت به کسانِ متعدد احساسِ محبت داشت، و این احساس می‌تواند شدید باشد. و می‌شود کسانِ متعدد را خواست. حالا اسمِ این وضعیت‌‌ها "عشق" نیست؟ نباشد—بودن‌شان را که نمی‌شود انکار کرد. مدعی می‌تواند احساسِ شخصیِ خودش را تعمیم بدهد و گزارشِ ما از احساس‌مان را توّهم بداند؛ اما این منطقاً انکارناشدنی است که می‌شود گمان کنم که کسی را دوست دارم و گمان کنم که کسی را می‌خواهم. حالا چرا باید اینها را مهار کنم؟

پذیرفتنی است که کسی متشرع به شریعتی باشد که نهی‌اش کند از سعی در ارضای توأمانِ همه‌ی خواسته‌هایش، و پذیرفتنی است که کسی مقیّد به سنـّتی باشد که در این مورد محدودیت‌گرا است. اما اینکه این‌جور چیزها را (احتمالاً همراه با جامعه‌شناسی/روان‌شناسیِ آماتورِ مستقل از تجربه) چونان دلیل عرضه کنیم، این پذیرفتنی نیست از نظرِ من."

۳۹ نظر:

ناشناس گفت...

بشر طی هزاران سال برای موضوع های عینی و ذهنی واژه های مختلفی را به کار برده این واژه ها در دوره های مختلف حتی معانی مختلفی را منتقل کرده اند مثلا کلمه
Literatur
که تا قرن 18 میلادی به معنی علم و دانش به کار می رفته و الان به معنی ادبیات فهمیده می شه. اینکه الان دقیقا به چه معنی ای است و چگونه می تونیم بفهمیم که چه متنی ادبی است و چه متنی نیست دقیق مشخص نیست. اما با این وجود کسی نمی تونه بگه که چون تعریف دقیقی از این کلمه نداریم و ادبا با هم سر این موضوع اختلاف نظر دارند پس می تونیم کلمه ادبیات را برای مثلا تاریخ هم به کار ببریم. چون به هر حال یک جایی این دو دانش با هم برخورد می کنن . پس در انتخاب واژه متاسفانه باید دقت کرد و صرف اینکه تعریف دقیقی ازش نداریم نمی شه هر کلمه ای را استفاده کرد. آن هم این واژه های اصیل را که بیش از 1000 ساله مورد بحث هستند!
و اما عشق برای اینکه معنی عشق را بفهمید می توانید ادبیات را مرور کنید. عشق از قرن 3 هجری در ایران تا به حال یک جور روایت شده فکر کنم 1000 سال معیار خوبی باشه؟ هر کسی هم که عاشق می شه به سراغ همون شاعرها می ره . پس اگر شما و خانم دختره احساس دیگری دارید اسم دیگری براش پیدا کنید و این مفهوم را با مفاهیم دیگه قاطی نکنید.

ناشناس گفت...

با ژاله موافقم. ضمنا همه چیز بر اساس نرم سنجیده می شه. غیر عادی همیشه وجود داره ولی درصدش کمه. دختره هم غیر عادی است و کاری اش نمی شه کرد. به هر حال اگر چیزی خیلی خارج از نرم باشه بیماری حساب می شه. مسلما کسی با سن و شرایط دختره وقتی امکان ایجاد رابطه سالم رو داره وقتی هنوز با استمنا و سکس تلفنی و لذت بردن از صدای سکس شریک فصلی اش با دختری دیگر حال می کنه سلامت روانی چنسی اش طبیعی نیست. حالا می خواد این روابط رو عشق بنامه یا بکن رو معشوق و.... بزار خوش باشه.
مشکل از دورویی فرهنگی ما است که دختره نمی تونه شخصیت جنسی و شخصیت اجتماعی اش رو یکی کنه و در حال دو شخصیتی بودن در نوسان است.
قصد تخطئه نداشتم و صرفا خواستم تلنگری بزنم.

ناشناس گفت...

آیا میدانید چند درصد از زنان بین ۱۳ و ۴۰ سال استمنا می کنند؟ آیا میدانید چند درصد از کسانی که به سکس «طبیعی» هم دسترسی دارند استمنا می کنند و چند بار در ماه؟ اینها بحث آمار و مشاهده است. با نشستن در خانه و فکر کردن نمیشود گفت چه چیزی بیماری و انحراف از «نرم» هستش یا نه.

ناشناس گفت...

منظور من فقط استمنا نبود خواهر جان! سفسطه نکن!

ناشناس گفت...

ناشناس محترم؛ نوشته بودید « به هر حال اگر چیزی خیلی خارج از نرم باشه بیماری حساب می شه. مسلما کسی با سن و شرایط دختره وقتی امکان ایجاد رابطه سالم رو داره وقتی هنوز با استمنا و سکس تلفنی و لذت بردن از صدای سکس شریک فصلی اش با دختری دیگر حال می کنه سلامت روانی چنسی اش طبیعی نیست».

من نمیدانم دختره چند سالش هست و شرایطش چیست (شما لابد میدانید). به هر حال «نرم»--آنطور که من میفهمم--موضوعی آماری است. سوال من (که مسلما «خواهر» کسی نیستم!): چه آماری دارید از اینکه چند درصد ار زنان و دخترانی که شرایطی مثل دختره دارند از نظر لذت بردن از سکس تلفنی و استمنا و لذت بردن اس صدای همخوابه ی معشوقشان مثل او هستند؟

بندباز گفت...

یه زمانی برده داری نرم بود. و کسانی که اون رو رد می کردن احمق و روانی و بیمار و غیر عادی محسوب می شدن. چون اقلیت بودن و اقلیت خیلی کوچیکی هم بودن.
می دونم که هر چیزی زمان خودش رو داره.
اما شما ترجیه می دید تو زمان خودتون اقلیت پیش رو باشید یا اون کسی باشید که سعی میکنه زمان رو نگه داره؟
این رو هم می دونم که نمی شه ثابت کرد دختره "پیش رو" هست یا نه.
اما تا به حال همیشه اکثریت احمق بودن و همچنین بعضی از اقلیت ها.
این اکثریت هستند که دوست دارن متفاوت ها رو بیمار بدونن. چون از تغییر می ترسن.

بندباز گفت...

در مورد واژه ی عشق، شاید بشه گفت که تو ادبیات ایران سالهاست که این کلمه معنای مشخصی داره و . . . (که البته گفتنش آسون هم نیست!) اما تو فرهنگ های مختلف براش معانی متفاوتی وجود داره. و جالب اینه که علم روان شناسی امروز، عشق لیلی و مجنونی رو بیماری می دونه. (من هم باهاش موافقم!)
نمی خواید بگید که ما فقط با فرهنگ خودمون کار داریم؟؟؟

ناشناس گفت...

سلام
من میدونم که اکثر افرادی که میان اینجا با نظرات خانم یا(آقای)دختره موافقند.یک سوال داشتم ایشون اگر به نوشته های خودشون اعتقاد دارند چرا اینچنین ناشناس ومجهول الهویه؟این نشون میده که یک جای کار میلنگه یعنی نویسنده حس میکنه که حرفهایی که میزنه خلاف عرف واجتماعه.من چند سال در اروپا زندگی کردم.(آلمان) حتی اونجا هم آدمهایی که اهل فکر هستند به خانواده و رابطه سالم بین زن و شوهر (بدون داشتن پارتنر)اعتقاد دارند.بر عکس شما می بینید در قبایل آفریقایی (از لحاظ رشد فکری مثال میزنم)چند خوابگی هنوز مرسومه.اونه به طور مشترک با هم می خوابند و از بچه ها شون به طور مشترک نگهداری می کنند.خودتون تصور کنید رگر یک جامعه به این سمت بره چه می شود. خانم دختره اگر مادر شما این برنامه سه نفره رو اجرا میکرد چه بر سر خانواده شما می آمد.یا اگر بخواد اینکار رو بکنه آیا شما و دیگر اعضای خانواده رضایت خواهید داد.من فکر میکنم شما و همفکراننتان احتیاج دارید بیشتر به کاری که میکنید فکر کنید .اینجور فکر کردن سلامت اجتماع رو بهم میزنه.بهش فکر کنید. دکتر شریعتی میگه :دوست داشتن بر تر از عشقه چون در اولی عقل فرمان میده ودر دومی غریزه .سعی کنید فرق این دو تا حس کنید.در اون صورت لذت واقعی زندگی رو خواهید چشید.اینو میتونم بهتون قول بدم.(امیدوارم از حرفهای من ناراحت نشده باشید)

ناشناس گفت...

اینطور نیست که خیلی ها با حرفهای دختره موافق باشند! اتفاقا اغلب کسانی که با منطق استدلال می کنند و نظر می دن باهش مخالفند. منم فکر می کنم دختره احتمالا یک مشکل خاصی داره و واقعا بهتره که مشاوره کنه.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز
خيلي جلوي خودم را گرفتم تا وارد اين بحث نشوم.
من موضعي به قول خارجي ها SO So دارم
-------------------
اولا از اون دوستي كه كمرنگ ازت در رابطه با نوشته هايت تقدير كرد متشكرم..دوستي كه گفته بود تحت تاثير سلينجر مونولوگ هاي قوي مي نويسي.
جدي تازه فهميدم چرا از روز اول جلب نوشته هاي زيبايت شدم
دوم به دوستان شاكي كه من در حرفهايشان تندي بيش از حد و توهين نيافتم و بنظرم تعامل خوبي در نظرها برقرار شده بود بايد بگويم قبل از اينكه به هم لقب مريض و نيازمند به مشاوره بدهيم بايد قبول كنيم كه همه ما نياز به مشاوره داريم چون آنقدر سطح علايق ما متفاوت است كه در قسمتهاي مختلفي ممكن است به نظر يكديگر عجيب باشيم اما دوستان نبايد از ديدن خود درآينه غافل شويم
سوم اينكه خواسته هاي جنسي و اصولا پورنوگرافي مقوله اي است كاملا سليقه اي و نمي توان كسي را محكوم كرد.
توجه داشته باشيد اگر سكس گروهي مال ديوانه ها بود اين همه فيلم پورنو از اين مدل نمي ساختند چون فيلم ها بر اساس بيس علاقه مندي در سطح جامعه و افراد ساخته مي شوند
چهارما يا از سبك نوشته هاي دوستمان در اين وبلاگ لذت ببريد كه كاملا خاص و ادبي است و يا اجازه بدهيد فردي شجاع اميال خود را تشريح كند تا شما با انواع آن آشنا شويد كه تا به حال نشنيده ايد
--------------------
اما دوست خوب من كلام آخر با خودت است.
تنها موردي كه بر تو انتقاد ميشه كرد اينه كه اسمه اين مثلث طبيعي را معشوقه ها گذاشتي..شايد نحوه نام گذاري تو از معشوقه و عاشق اينچنين بلوايي به پا كرده ...من با تشريح تو موافقم تا جاييكه نام اين مثلث عشق نباشد.
درود به تو

Liberation گفت...

Doxtare
Continue your magnificent monologue!Dont enter with them into dialogues.Its reducing ur Qaulity.

ناشناس گفت...

سلام
من نمی دونم این بنده خدا که این نامه رو بطور خصوصی براتون نوشته چرا انقدر شهامت به خرج نداده که همین مطلب رو به شکل کامنت ارسال کنه تا ما خواننده های این وبلاگ بدون واسطه با خوندن این تذکره نامه پی به اشتباهات مفرطمون ببریم؟
من تعجبم می کنم از ایشون که خودشون رو ظاهرا (از لحن نوشتار مشخصه) از لحاظ علمی و تجربی در سطح بالاتری از دیگران حداقل از مخاطبان بی سواد این وبلاگ می دونن اما روش واکنش ایشون به نقطه نظرات ما کاملا نشانه ی بارزی از روش استدلالی غیر منطقی و تا حد زیادی احساسی ست. ایشون نه سوال جدیدی مطرح می کنند و نه جوابی به سوال های مطرح شده ارائه می دهند و نوشتشون بیشتر شبیه موضع گیری های حزبی و سیاسی می مونه، چون به جای تحلیل موضوع به تحلیل شخص می پردازند.این که نویسنده یک کامنت تو کدوم دره دهات به دنیا اومده یا چند سالشه یا چند بار پاسپورتش مهر خورده یا چند بار تجربه سکس داشته اصلا معیار درستی برای قضاوت درباره نظر و عقیده اش نیست. شما اگه جواب قانع کننده ای دارید که از لحاظ عقلی و منطقی ثابت کنه که رابطه عاشقانه ی چند نفره می تونه معنی داشته باشه خوب به ما بی سواد ها و کم تجربه ها هم بگید تا ما هم مطلع بشیم.
متاسفم از اینکه برخی می خوان سنت شکن باشند اما این میل و شوق و ذوقشون برای این کار چنان خارج از کنترله که حتی بدیهی ترین روابط منطقی رو هم انکار می کنند و در آخر به جای استدلال، به قضاوت شخصیت ها و مقصر دانستن سنت و نفی گذشته گریز می زنند. فقط برای یاد آوری ایشون می گم لباس پشمی که شما امروز شما می پوشید که فقط چند میلی متر ضخامت داره و می تونه شما رو در برابر سرمای خیلی زیاد مافظت کنه نتیجه همون ریسندگی هاست که بشر اولیه تو غار انجام می داد، اسلوب و روش اصلیش هنوز همونه، این تازه یه نمونه از بخش صنعته که روز به روز در حال تغییر و تحوله ... چیزی که الان شما به عنوان فرهنگ می شناسید حاصل تفکر و تعمق میلیون ها انسان ما قبل ماست که هزاران سال پیش از ما زندگی می کردند، چطور تجربه های چندین هزار ساله انسان ها یا به عبارت دیگه ملاقات کنندگان این کره خاکی رو به تمام بی اعتبار می دونید و انقدر به یافته های تجربی خودتون که فقط چند دهه است که به دنیا اومدید اعتماد دارید؟
جدا از این بحث های سنت و تجدد که بیش از حد و اندازه نخ نما شده، در مورد پست های اخیر دختره و کامنت های اخیر ما باید بگم ما درباره اختلاط مفاهیم بحث می کردیم، و اگه قرار باشه من سیب رو بردارم و بگم من دارم پرتغال می خورم و بعد اگه کسی بم ایراد گرفت بگم : برو گمشو بابا تو املی ، تو که نمی دونی، تو که تجربشو نداشتی، من حس می کنم دارم پرتغال می خورم، دوست دارم بگم دارم پرتغال می خورم، اصلا جدیدا به این میوه ها که قرمز هستند میگن پرتغال، تو از قافله عقبی و این حرفا .... دیگه بحثی باقی نمی مونه.
فقط چند تا سوال کوچیک از نویسنده این مطلب داشتم: شما چند تا مورد عشق چند نفره دیدید که برای تمام اعضاش آرامش محض و رضایت و کمال روحانی به همرا داشته باشه؟ چند تا تعدد روابط دیدی که توشون هیچ گونه سرخوردگی روانی وجود نداشته باشه؟ همون سوال هایی که شما پرسیدید و تصور می کردید ما جواب هاش رو نمی دونیم ، برعکسشون رو از خودتون می پرسم و می خوام بدونیم خودتون چقدر آمار دارید...شما چند بار به آدم های مختلف مشاوره روانشناسی دادید؟ شما چقدر درگیر ناهنجاری های عاطفی جامعه بودید؟ شما چقدر شاهد عاقبت خوب و خوش و فیلم هندی مانند این جور ساختار شکنی ها رو با چشم دیدید ؟
و اما در مورد بیماری ..من اعتقاد ندارم که دختره یا هرکس که روشی مثل اون داره بیمار محسوب می شه ، بلکه من یه جور بی هویتی رو می بینم، منظورم هویت ملی نیست. این بی هویتی برام مثل این می مونه که یه نفر به خاطر تنفری که از سیستم گذشته داره برداره خونه ای که گذشتگانش ساختن رو از بیخ و بن نابود کنه و بعد بمونه بدون خانه و آشیان و حالا بشینه با علم و نظر شخصی خودش یه آلونک درست کنه که بتونه شب رو حداقل تا صبح سر کنه . من هم از سیستم قدیمی خوشم نمیاد، اما از بیخ و بن نابود کردنش هم برام نامفهومه. من مجبور نیستم دوباره از اول بشینم خودم قوانین ریاضی و فیزیکی و در مثال جزء معماری رو کشف کنم.
متاسفم از اینکه در غرب که از همه ما تو این هنجار شکنی ها آبدیده تر هستند تمایلات جدیدی برای رویکرد نویی به گذشته و سنت های مثبت ایجاد شده (اگه "تجربه" فرنگ دیدن رو نداشتیم یکم سواد نیویورک تایمز خوندن رو داریم) و اینجا هنوز همون بحث های دویست سال پیش در جریانه..
متاسفم از اینکه ظاهرا اینجا همون کامنت هایی که توش شماره های موبایل که به نمایندگی از نویسنده کامنت ، ارضای مجانی گدایی می کنند،و کامنت هایی که بطرز کلیشه واری شهامت نویسنده وبلاگ رو تحسین می کنند، کامنت خوب محسوب می شند و بس.

ناشناس گفت...

روی سخنم با دختره نیست، بلکه با شمایی هستم که نویسنده این وبلاگ رو متفکر یا فاحشه ای روانی می دونید:
واقعا فکر می کنین اگه این شخص (دختره یا پسره) یه دوست و پارتنر واقعی داشت که نیازهای روحی و جنسی اش رو ارضا می کرد و عاشقانه در حقش رفاقت می کرد نیازی داشت که احساسات متفاوت از دیگران برای خودش خلق کنه و به جای فکر کردن و دفاع از حرفهای خودش، استدلالهای احمقانه و بی منطق دیگران رو در مقابل حمله ها سپر کنه؟
همه شمایی که با همخوابگی دسته جمعی موافقید جواب بدید؟ آیا اگه قدرت و شهامت یافتن پارتنر رویاهاتون رو داشتین، اگه کسی رو داشتین که حمایت عاطفیش رو احساس می کردین باز هم با عقاید موافق بودید؟
ضمنا کسانی که این نوشته ها رو به نوشته های سلینجر تشبیه کردن حتما می دونن برجسته ترین شخصیتی که این نویسنده خلق کرده، یعنی "هولدن" قطب مخالف نوشته های این وبلاگه

ناشناس گفت...

آقای عظیمی، من درست نفهمیدم که از کجای بخشِ منتشرشده‌ی نامه‌ی من به دختره نتیجه گرفته‌اید که برای نویسنده‌ی نامه مهم است که نویسنده‌ی نوعیِ کامنت‌ها "تو کدوم دره دهات به دنیا اومده یا چند سالشه یا چند بار پاسپورتش مهر خورده یا چند بار تجربه سکس داشته" (حدس می‌زنم کجا، و توضیح خواهم داد، اما مطمئن نیستم). به هر حال، من قصد تحلیلِ شخصیت و بحثِ مَن‌قال نداشته‌ام، و متأسف‌ام اگر لحن یا محتوا را توهین‌آمیز یافته‌اید. این هم که چرا کامنت نگذاشته‌ام ظاهراً ربطی به موضوع ندارد: من نمی‌خواسته‌ام واردِ بحث بشوم، و این ظاهراً از حقوقِ شخص است که در موضوعی بحث *نکند*. من نامه‌ای نوشتم برای نویسنده‌ی وبلاگ، و او تصمیم گرفت بخشی‌اش را منتشر کند.

حرفِ من این است که

1. کسی که صحبت از بیماری و انحراف از نُرم می‌کند مدعایش باید بر پایه مشاهده باشد، نه نشستن و تأمل کردن.

2. سؤال: کسانی که کامنت گذاشته‌اند آیا تجربه‌ی رابطه‌ی نزدیکِ احساسی-جنسی با بیش از یک نفر داشته‌اند؟ (احتمالاً حرف‌‌ام در نامه این‌طور فهمیده شود که معتقدم نداشته‌اند؛ اعتقادم هر چه هست، سؤال برجا است. اگر تجربه کرده‌ایم و نتیجه بد بوده، گزارش کنیم؛ اگر تجربه نکرده‌ایم مراقب باشیم: بسا که واقعیت با چیزی که مستقل از تجربه تصور می‌کنیم متفاوت باشد.) آیا مطالعه کرده‌اند؟ اگر کرده‌اند استناد کنند.

3. در موردِ لفظی بودنِ بعضی بحث‌ها (و مثالِ میوه‌های شما): تردیدِ جدیِ نظری در این مورد هست که (الف) بشود "عشق" را تعریف کرد همان‌طور که مثلاً "متوازی‌الاضلاع" را تعریف می‌کنیم، و (ب) نتیجه‌ی تعریفِ معقولی از "عشق" انحصارِ روابط به معشوق باشد. به هر حال، اگر کسی معتقد است که بنا بر تعریفْ نمی‌شود با کسی غیر از معشوق خوابید می‌تواند هر جا دختره می‌گوید "معشوق" بخواند "محبوب"، یا هر اصطلاحِ دیگر که می‌خواهد.

دعوا بر سرِ این نیست که چیزی که من می‌خورم اسم‌اش "سیب" است یا نه. از نظرِ من موضوع چیزی مثلِ این است: دختره میوه‌ای را نشان می‌دهد (و گیرم به نامِ نادرستی می‌خوانـَدش) و می‌گوید من این را خوردم و لذت بردم. حالا، به نظرِ من، بعضی از کامنت‌ها به دختره ایراد می‌گیرد که چیزی که خورده است اسم‌اش "سیب" نیست؛ این بحث بحثی لفظی است. بعضی کامنت‌ها می‌گوید که دختره کارِ بدی کرده است *چون* چیزی که خورده است اسم‌اش سیب نیست؛ این بحث حتی سطحی‌تر از بحثِ قبل است، به نظرِ من. بعضی کامنت‌ها می‌گوید دختره کارِ بدی کرده چون میوه‌ای که خورده است مضرّ است؛ این بحث بحثی تجربی است و برایش شاهد و تجربه و آمار لازم است.

در موردِ سؤالِ شما: اینکه تجربه‌ی شخصیِ من چیست ربطی به موضوع ندارد—من در اینجا نه تعددِ روابط را تبلیغ کرده‌ام نه انحصارِ روابط را؛ حرفِ من بر ضدِ نوعی از استدلال است که مدعای بعضی مفروضات‌اش احکامی تجربی است. من ادعایی نکرده‌ام در موردِ سلامتِ روابطِ متعدد تا بخواهم آمار بدهم. به نظرم دختره هم ادعایی نکرده است: از تجربه‌های خاص‌اش گفته، و بعضاً این را هم گفته که برایش لذیذ بوده یا نه.

بحثِ هویّتِ بحثِ پیچیده‌ای است، و به نظرم خیلی هم معیارِ مشخصی ندارد برای تشخیصِ درست از غلط. چیزی که از نظرِ شما بی‌هویّتی یا مسخ‌شدگی است از نظرِ دیگری تجدد و آزاداندیشی است. کسی هم که به لزوم یا فایده‌ی تعددِ روابط معتقد است همه چیز را از بن ویران نمی‌کند. در ضمن، برای من روشن نیست که بعضی سنـّت‌ها (مشخصاً التزام به انحصارِ روابط) "منطقی" باشد—شاید باشد، شاید نه؛ در هر صورت من شخصاً برای پذیرفتن‌اش دلیل لازم دارم، دلیلِ منطقی یا تجربی.

ناشناس گفت...

پست قبلی خوبه!

Unknown گفت...

dokhtare ie nabeghe beneviso betaz ke hanooz kheili rah moonde ta az in lajanzar dar biaim.
bazi commentaie in postet behaddi tahavo avar o dogman ke bihoode tarin kar didaneshun e.
benevis ,bebaf !
ma inaro dor mizanim,nemibimeshun ba sarkhoshi zabane khodemoono misazim bi niaz be javabgu budan be in pasbun haye lajanzare farhang...

ناشناس گفت...

خدا رو شکر ...دیگه احتیاجی به پیک و واسطه نیست.
در مورد 1 : جالبه من می دونستم که اشتباها ممکنه من رو به بیمار دونستن دختره متهم کنن و دقیقا هم این کار رو کردند و من هم گفتم همچین منظوری نداشتم و باز هم دارند درباره همون ابم حرف می زنند. عزیز من کی درباره بیماری یا انحراف از نرم حرف زدم؟ اصلا این کلمه نرم رو یه بنده خدا دیگه انداخت تو بحث که منم توش دخالتی نداشتم. اما حالا که ذکرش کردید من هم نظرم رو می دم : مسلمه بیماری وقتی معنا پیدا می کنه که فقدن سلامتی مشهود باشه، حالا از رو شهود ظاهری یا باطنی. ممکنه کسی تو مغزض تومور داشته باشه اما خودش هم نفهمه و ندونه، اصلا درد هم نداشته باشه، ولی یک بار برای شکستگی استخوان سرش به بیمارستان میره و اسکن می کنند و به طور کاملا تصادفی این تومور رو کشف می کنند ، دکتر هم می گه اگه متوجه نمی شدیم ده ساله دیگه دچار درد شدیدی می شدید و احتمالا بر اثر سکته مغزی جون خودتون رو از دست می دادید. حالا من از شما می پرسم زمانی که اون فرد نه دردی حس می کرد نه سردردی داشت قبل از اینکه اسکن رو انجام بده بیمار محسوب نمی شد؟ چرا می شد .. حتما که نباید طرف نعره بکشه تا معلوم بشه که بیماره .. همونطور که گفتم احتیاج به مشهوداتی داره، حالا یه سریش واضحه و یهی سریش هم فقط از پس اهل فن بر میاد.. یعنی من نمی تونم بگم نتیجه تعدد روابط در مورد دختره یا هر کس دیگه در آینده می تونه براش بد باشه یا نه .. وجود یک انسان محدود به اعضای تناسلیش نمیشه، از کجا می تونم مطمئن باشم از لحاظ روانی، عاطفی این هیچ ضرری نخواهد داشت ؟ من انسان شناس نیستم، دکتر هم نیستم، روانشناس هم نیستم پس اظهار نظر نمی کنم. ولی اظهار نظر نکردنم به خاطر این نیست که چون تجربه اش رو نداشتم و خودم مثلا خوابیدن با چند نفر رو نچشیدم تا ببینم بعدش به نفعم بوده یا به ضررم..بلکه می ذارم به حساب نادانی و کمبود اطلاعاتم درباره موجودی که بش می گن انسان.
در مورد 2 : چرا فکر می کنید هر کس که می آد اینجا و کامنت میذاره باید برای هر حرفش صد و پنجاه تا زونکن سند و مدرک برای حرف هاش داشته باشه؟ هر کس نظری داره، دختره میگه مشکل نیست پسر همه چی خوبه، اون یکی میگه از نظر من خیلی هم مشکله . هر کس دیدگاه خودش رو بیان می کنه، من می گم ادعای دختره چقدر علمیه که برای ادعا های مخالف خودش انقدر سند و مدرک و نمونه آزمایشگاهی طلب می کنه؟ من اقای X.. چند بار تجربه روابط متعدد رو داشتم و در نهایت دچار سرخوردگی و در برخی موارد تنفر و حتی حسادت شدم . حتما میگی ایراد از خودت بوده..من نمی دونم، تو تجربه خواستی، این هم تجربه. از طرف دیگه چطور یک پنگوئن (درست خوندید، اشتباه تایپ نکردم) یک بار جفت گیری می کنه و تا آخر عمرش به جفت خودش وفاداره، موجودی که به خاطر چیزی که ما آدم ها اسمش رو غریزه حیوانی گذاشتیم و به بهانه اش هر کاری رو توجیه می کنیم حق داره چند بار جفت گیری کنه اما می بینیم که این کار رو نمی کنه ، من متجبم چطور انسان که انقدر ادعاشه از یه حیوون عقب تر افتاده.. اگه اون نماد طبیعته پس ما چی هستیم؟ اگه کار ما طبیعیه پس اون چیه؟
مورد 3 : مثالی که من زدم فقط یک مثال بود، در مورد مثال که مناقشه نمی کنند. مکسئله اینه که یک نفر میاد اینجا و از سیب گاز زدن های خودش تعریف می کنه ..خوب هدف از این کار چیه؟ که ما رو تو احساسش شریک کنه؟ خوب فرض می کنیم همینه، برای اینکه بتونم با کسی در مورد احساسش شریک بشم باید اول از همه بفهممش، باید بدونم چی داره میگه، پس خیلی مهمه با زبون خودم حرف بزنه..منظورم از خودم اینجا قشر وسیعی از مردم هستند که هنوز به تعاریف سنتی ادبیاتشون وفادارند و زبانشون هنوز تغییر نکرده. وقتی می خوای با من درباره عشق حرف بزنی اسم عشق رو ببر تا منم بفهمم منظورت چیه..وقتی می خوای بگی لذت بگو لذت، می خوای بگی سکس ..اینجا قراره مخاطب مطلب رو درک کنه.. بعد که رفتی تو تختت با پارتنرت یا هر کس که هست به هر زبونی که می خوای صحبت کن. در زبان ما، در زبان فارسی ما که بیشتر از هر زبان دیگه ای در دنیا مشتق برای کلمه عشق وجود داره، بیشتر از هر زبانی قابلیت انتقال احساس رو داره، در این زبان، دقیقا در این زبان عشق به معنی رابطه ای عاطفی در سطح خیلی بالا بین دو انسان تعریف می شه که اون دو رو در مسیری متعالی قرار میده، توی این مسیر برای همدیگه می میرن، فدای هم می شن، از هم یاد می گیرن و خلاصه توی یه کلاس درس قرار می گیرند و تا آخرش هم با هم می مونن. هر وقت چنین تجربه ای داشتی واژه ی عشق رو بکار ببر تا منم بفهمم منظورت همین احساسه.
شاید شما مذهبی نباشید و با مذهبی ها هیچ برخورد طولانی مدتی نداشته باشید اما من تو فضاشون بودم، به خاطر همین درست بکار نبردن واژه ها خیلی از مفاهیم پاک چنان به ابتذال کشیده شدند که تصورشون هم براتون غیر قابل باوره . اگه عرضه رسیدن به جاهای خیلی بلند رو نداریم، انقدر بزرگوار باشیم که اون ها رو پایین نکشیم.
تنها حرف من یک چیز بود که متاسفانه به اینجا کشید و باعث شد طوری بحث کنیم که انگار با دختره دشمنی داریم یا ازش بدمون میاد در حالی که خدا می دونه این طوری نیست ، چیزی که می خواستم فقط این بود که شما به عنوان یک انسان از نظر روانشناختی احتیاج به یه حریم امن داری..نمی تونی انکارش کنی، هیچ موجودی نیست که ادعا کنه احتیاج به امنیت نداره، همونطور که وجود هر کس فقط محدود به بدنش نیست امنیتی که احتیاج داره هم محدود به امنیت فیزیکی نیست، روح و روان فرد هم احتیاج به امنیت داره، تو احتیاج داری که توی این همه آدم، توی جنگل وجود، یک نفر و فقط یک نفر رو مختص خودت داشته باشی، این باعث میشه خودت رو متعلق بدونی، شاید تعلق خوشایند به نظر نیاد ولی وقتی در غرب برای سال ها این عدم تعلق رو در جامعه تجربه کردند و حالا به این نتیجه رسیدند که تعلق خیلی هم بد نیست خیلی هم خوبه نشون میده که این نیاز واقعی هر کسیه، دیگه چقدر باید تجربه بشه تا ثابت بشه این مسئله ربطی به سنت و زمان و قدیم و جدید نداره ؟ البته کهی می تونی بدون این نوع امنیت زندگی کنی، کسی از بی خانمانی نمرده تا حالا، اما زندگیش ایده ال نبوده، آرامش حاصل از استراحت تو خونه خود خوش رو هیچ وقت نچشیده. نیاز به تملک در ما انسان ها یه چیز ذاتیه، چطور این اشتیاق به تملک رو در همه زمینه ها مثبت نگاه می کنیم (مثل علم و صنعت ..اگه شوق تملک و تسخیر طبیعت در ما وجود نداشت هیچ وقت علم به اینجا نمی رسید) اما در این مورد نیاز به املک رو بدوی و متحجرانه می دونید؟ من نمی گم تعدد روابط یا هر چیز دیگه ای شبیه به اون فجیع ترین کار روی زمینه، من از زاویه مذهب بش نگاه نمی کنم، من فقط می گم با طبیعت انسانی زیاد هماهنگ نیست. خوبه که آدم در میان همه آدم هایی که هر روز باشون در ارتباطه، اون هایی که باشون سلام احوالپرسی می کنه تا معلم و دکتر و هر کی...یکی رو می خواد که 100 درصد مال خودش باشه ، این تملک رو با تملک زمین یا اشیاء اشتباه نگیرید، این یه جور وقفه، وقتی که یک نفر حاضر می شه همه وجودش رو وقف تو بکنه.
اگه قرار بود آدم هر روز از یکی لذت ببره و بعد به خودش بگه مگه من دیگه چی می خوام ؟ پس زنانی که خودشونر و می فروشن (البته نه به هر کسی بلکه به مردان پولدار و جذاب) باید خوشبخت ترین و شاد ترین و با نشاط ترین آدم های روی کره زمین باشند..واقعا این طوریه؟
به نظرتون بهتر نیست به جای اینکه دنبال جمله و لغت برای جواب دادن به همدیگه بگردیم یکم فکر کنیم به حرف های همدیگه شاید اصلا اختلاف نظر خیلی عمیقی با هم نداشته باشیم ؟

ناشناس گفت...

http://negahesevvom.blogspot.com

این‌جا را بخوان
پست اول برایت آشناست ...

ناشناس گفت...

آقای عظیمی، چیزهایی که سعی کردم در کامنت توضیح بدهم لزوماً همه مربوط به حرف‌های شما نبود—سعی در توضیحِ دوباره و احتمالاً روشن‌تر مطالبِ نامه‌ام بود که ظاهراً لحن یا واژگان‌اش شما را آزرده بود.

با این فرض که حرف‌های همدیگر را با دقت خوانده‌ایم قاعدتاً حالا باید مواضع و روش‌ها به حدِ کفایت روشن شده باشد.

سلام بر شما.

ناشناس گفت...

من واقعا تحت تاثیر متن پدرام قرار گرفتم و با او کاملا موافقم چون دقیقا ماجرا از نابه جا استفاده کرده واژه عشق شروع شد. دختره هم جوابی به سوال های حساسی که مطرح شد نداد سوالهایی که برای آشنایی با دیدگاه او درباره این موضوع بودن. به جاش پست بعدی اومد با محتوای نامه کسی دیگر که او را تائید کرده.
البته او می تونه به هر سوالی که دوست داره جواب بده. کسی هم او را الگوی سکس و روابط خودش قرار نخواهد داد ما همگی اینجاییم که با هم و منطق زندگی هامون بیشتر آشنا بشیم. حالا اگر صاحب وبلاگ نتونه استدلال کنه و منطق کارش را برای مخاطبانش روشن کنه. وبلاگ های دیگر هم هستند! و پیدا خواهند شد!

ناشناس گفت...

من هم مثل ژاله فکر می کنم که دختره نباید از جواب دادن فرار کنه و باید بیاد و صادقانه جواب سوال ها رو بده. و یک موضعی بگیره

ناشناس گفت...

az in subject 3 tayi motenafeeeeeeeram kheyli u kafi na?

ناشناس گفت...

درست میشه

ناشناس گفت...

منم معتقدم که روزگاریا خودش درستش میکنه یا درست میکندش این دختره ور پریده رو. باید به دست زمونه سپردش.

ناشناس گفت...

منم پیشنهاد میکنم مخالفان حداقل با خودشون روراست باشند.

ناشناس گفت...

لازم می دونم که قبل از اینکه نظر خودم رو در مورد یک چنین رفتاری بگم، در مورد یک موضوع جدی به همه دوستانی که در این وب لاگ comment گذاشتن مطالبی رو گوشزد کنم:
دوستان اگر به نوشته ها تون دقت کنید می بینید هر کس آن طور که دوست داره، وجود یک همچنین نگرشی رو " polygamy" رو تحلیل می کنه. ما و شما هیچکدام این حق و اجازه رو نداریم تا سلایق نظریات و افکار یک فرد دیگه رو از دریچه فکر خودمون نقد و بعد نتیجه گیری و در آخر محکوم کنیم. مفاهیمی مثل نرم که در نوشته های شما دیدم که مفهومی کاملا نسبی است. البته موافق هستم که در زندگی اجتماعی محدودیتها برای حفظ یک مجموعه لازم هست. حتی اگر به مفهوم ریاضی مجموعه هم رجوع کنید می بینید که مجموعه حتی اگر دارای بینهایت عضو باشد باز هم دارای کران هست. بنابراین من اصل وجود نرم و قائده رد نمی کنم ولی بر آزادی انسانها برای انتخاب زاویه دید و نگرش تاکید می کنم. نقد دیگر افراد از دریچه ذهنی ما کار مطلوبی نیست. پس به این نکته ظریف توجه داشته باشید که سعی کنیم افق های دیدمون رو با شناختن افکار مختلف گسترش بدیم. لازم نیست تا همدیگر رو نقد کنیم.
خیلی از ما آنقدر با اطمینان بر افکارمون پا فشاری می کنیم که گویی علم ما به کمال رسیده است. ولی به این نکته ظریف باید دقت داشت که مطلق دانستن هر چیزی عامل انحراف و فساد خواهد بود. بنابراین بازهم تاکید می کنم که نقد موجودی دیگر! بدون وجود دانش آن عملی غیر منطقی است. فردی قادر خواهد بود تا نقدی منسفانه بر مسئله داشته باشد که خود تجاربی در زمینه مورد نظر داشته باشد. اندکی از آن افکار و روحیات را تجربه کرده باشد.
من شاید از معدود کسانی باشم که بر خوردی از نوع نزدیک با طرز فکر و سلیقه ای نزدیک به نویسنده این وب لاگ داشته باشم. البته این بدین معنی نیست من نفی یا تایید بر موضوع بحث ندارم. از این منظر که انسان تلاش می کنه تا به هر نحوی که شده نیازمندی های جسمی و روحی اش رو جبران کنه من کاملا رفتار های متفاوت رو درک می کنم. حتی در برخی موارد با کنجکاوی اون رو بررسی می کنم. تاکید می کنم تفاوت با خواسته من دال بر حق من بر رد یا تایید نیست. و رد یا تایید من فقط جنبه شخصی داره. اینکه اینجا دوستان رفتار ها رو به نحوی نقد می کنن که انگار کشف جالبی راجع به شخصیت نویسنده کرده اند "سلامت روانی جنسی اش طبیعی نیست". دوست عزیز من شاید در سکس خشونت بخوام که از دید پارتنرم این نوعی جنون آنی باشه آیا همه ما در زندگیمون رفتارهایی رو از این دست نشون نمی دیم. رفتارهایی که همگی نشات گرفته از گذشته و نوعی واکنش آنی در سیستم عصبی ماست. لازم نیست سلایق و فانتزی ها رو ریشه یابی کنیم چون می توان بر همین نخواستن ها و نفی کردن ها از منظر روانشاسی ساعت ها مطلب نوشت.
جالب اینه که من این بحث عشق به دو نفر رو به طور همزمان بارها مرور کردم و پرسیده ام که مگر امکان دارد یک نفر هم زمان به دو نفر عشق بورزد! و این سوال در ذهن من همچنان بدون پاسخ باقی مانده است. تعریفی که از عشق در ذهن اکثر ما وجود داره اون رو یک چیز خاص می کنه – یک حسه خاص – در یک لحظه خاط - یک فرد خاص – شاید همین خاص بودنش هست که اون رو عشق می کنه.
چون عشق یک حس جنسی نیست چون حس جنسی ارضا می شه و خاموش می شه انرژی بخش نیست. ولی عشق می تونه عامله تغییر باشه که خودش اصل مطلب رو تغییر می ده. شاید هر کدوم از ما یک چیز رو عشق بدونیم. این متفاوت بودن نظرات هست که هنوز یک موضوع باستانی رو زنده و قابل بحث نگه داشته. ولی من هم مثل خیلی از شما می خوام که مرزی بین علاقه جنسی و عشق وجود داشته باشد.
علم انسانها از بدو تولد بر اساس مقایسه رشد کرده و به وجود آمده. انسان ناخود آگاه مشغول مقایسه است. شاید تاکید می کنم شاید ترس و نفی شدید بسیاری از ما از وجود رقیب یا وجود فردی دیگر به خاطر ترس از مقایسه است. من این رو جور دیگری هم می تونم نقدش کنم ضعف اعتماد به نفس ماست. از این می ترسیم که بعد از اینکه تجربه دیگری به وجود آمد مقبولیت ما همچنان باقی نباشد!
آیا خیلی از کسانی که چندین سال از ازدواجشون می گزره حاضر هستند که این آزادی رو به همسرشون برای انتخاب مجدد بدن!! این استفاده از قیود اجتماعی برای حفظ امنیت و حفظ آنچه که بدست آمده عامل بسیاری از مشکلات در زندگی ماست. در جامعه امروز ما همه به دنبال فرد چشم و گوش بسته می گردن. کسی که تجربه نکرده باشه ندونه و نفهمه! به این شکل حاشیه امنیت رو حفظ می کنیم به این طریق در عوض حل مسئله و پیدا کردن بهترین جواب صورت مسئله رو پاک می کنیم!!
به شخصه خود من برای عشق همزمان به دو نفر این سوال در ذهنم باقیمانده است که چگونه می شود انسان درونش رو همزمان در اختیار دو نفر قرار بده. بین من بیرونی و من درونی همه ما تفاوت هایی هست. هر کسی برای خودش پیچیدگی هایی داره. از دید من عشق عمیق تر از سکس هستش شما بدون اینکه عشق بورزید می تونید ارضا بشید حتی خیلی خوب هم ارضا بشید ولی بقیه زندگی چی!! بقیه حس ها رو کجا ارضا کنید بقیه حس ها نیاز به امنیت و آرامش داره که این با تغییر و تحول و دگرگونی سازگاری نداره.
من این سوال رو دارم و خوشحال می شم که کسی به من جواب بده که اگر ما قادر باشیم تا نیازهای جسمی و روحی پارتنرمون رو ارضا کنیم آیا بازهم اون نیاز به فرد دیگه ای خواهد داشت.
و
در مقابل این سوال هم هست که آیا اگر ما هر روز قرمه سبزی بخوریم دلیل بر این هست که دلمون نخواد قیمه رو تجربه کنیم!!!
یک هو به شما بگن از الان تا آخره عمرت باید فقط فقط از این قضا بخوری! فقط همین فیلم رو تماشا کنی ! فقط با یک نفر سکس داشته باشی! خوب من هم بخوام به این مسئله اینطوری نگاه بکنم یکنم حضمش مشکله!
با این حس ماجرا جویانه و کنجاو بشر آیا مبارزه کنیم؟ آیا سازش کنیم ؟ نمی بازیم؟ سازش کنیم برده ایم؟ دنبال موجود بدون کنجکاوی بدون جسارت بدون قدرت بگردیم !!!!!؟؟؟ حاشیه امنیت خودمون رو مگر میشه با چیزی غیر از درک متقابل بین دو نفر بدست بیاریم!! حتما راهنمایی کنید؟
آیا این حس ارضا نشده (نداشتن تجربه کافی نشناختن صور مختلف و ... ) مردم این مملکت نیست بعد از بعد از گذشت چند سال از ازدواج سر باز می کنه و عامل بسیاری از رفتار های فاجعه آمیز می شه! انسانها جون خودشون رو به خاطر این قضیه از دست می دن! البته این نکاتی که من می گم برای انسانهای فهیم و سالم هست و من آن هایی رو که از اعتماد طرف مقابلشون سوئ استفاده می کنند رو از دایره مطلب خارج می دونم. حال ما عناصر ذکور فرصت تجربه بیشتری داشته ایم و در مقابل اوناث کمتر. طبیعی است که نیاز به تجربه اندوزی در سنی خاص بروز نماید.
من با این نظریه که تا یک سنی انسان اهتمام خاصی به تجربه اندوزی داره موافقم و از سنی انسان نیاز مبرمی به امنیت فکری برای رسیدن به آمال و آرزو هاش داره. همانطور که تضاد ها یک دیگر رو خنثی می کنند به عباری به حالت پایدار یا خنثی تر می رسند. دختر و پسر هم می تونند همین حس رو در کنا ریکدیگر تجربه کنند. در این شرایط کسی حاضر به ریسک نیست! حاضر به تغییر نیست! حاضر به از دست دادن نیست! این خودش باز مسئله رو پیچیده می کنه. حاضر به جستجوی مجدد نیست! حاضر به ساختن نیست! حاضر به ... نیست
حالا اگر یکی باشه که حاضر باشه ما چه باید بکنیم! چه می توانیم بکنیم!

هیچ کس وقتی چیزی رو عزیر می داره دلش نمی خواد اون رو با دیگری تقسیم کنه!

این مسئله در اینجا هم به شدت صدق می کنه من رفتار تملک طلبانه هپچ کسی رو نقد نمی کنم ولی مگر می توان مال کسی بودن از آن کسی شدن کلمه "من" رو از زندگی حذف کرد. انسان ها از محدودیت می ترسن همینطور که یک اتاق کوچیک انسان رو کلافه، نگران و ... می کنه غالب تنگ توی برخورد و توی نگرش هم می تونه این حس رو به طرف مقابل بده! ولی مگه میشه نگفت عشه منی تو! اولین باری که از "او" به عنوان عشقم یاد کرده اید مطمئنا جزء لحظات خاطره انگیز بوده.
پس بازهم می بینیم که اگر نخواهیم این تعلق حس خوبی داره و از اعماق وجود انسان ریشه می گیره. شاید بعضی از شما بگید راحت کرد خودش رو چون پاسخی نبود ساده ترین روش رو برای رد کردن سوال انتخاب کرد و اینجا من از دونستن نظرات شما ممنون میشم.
این همه تضاد توی رفتار بشر و توی افکارش نشان از یک سیستم پیچیده داره. هرکسی یک روش رو برای بهینه سازیش پیش می گیره!

سکس بدون قضاوت! زندگی بدون مقایسه! رابطه بدون مرز! اما مگرمی شه!

ناشناس گفت...

منظور من از درست میشه این نبود که دختره درست میشه..مگه من کی هستم که همچین حرفی بزنم..منظورم این بود بالاخره یه روز هممون می فهمیم چی غلط بوده چی درست...یه روز همه چی درست میشه.
---
این آقای ن.م هم که دست همه مارو تو طومار نوشتن بست.. :-)
من تنوع طلبی رو انکار نمی کنم اما فکر می کنم همون تنوع طلبی اگه از مرزش خارج بشه هونقدر آدم رو عذاب میده که عدم تنوع ! من نمی دونم این مرزه کجاست، واقعا نمی دونم ولی برام مسلمه وجود داره. و از طرفی فکر می کنم آدم باید توی هر رابطه ای هدفی رو دنبال کنه، اگه انسان به قول شما خیلی پیچیدست، روابطش با بقیه انسان ها هم پیچیدست ..بهتره این روابط پیچیده رو ساده فرض نکنیم چون چه بخوایم چه نخوایم تاثیرات عمیقی تو زندگیمون دارند. (زندگی یعنی رابطه، زندگی بدون رابطه زندگی چه معنی میده؟ حتی علف ها هم با هم درارتباطند)

ناشناس گفت...

http://shadidan.persianblog.ir/
این وبلاگ را به همگی پیشنهاد می کنم.

ناشناس گفت...

کامنت های جالبی نوشته شده در یک وبلاگ نسبتا ....
حدود آزاد بودن باید اخلاقی باشد.استمنا متداول است ولی هرچه سن بالاتر رود روان بیمار تر می شود. در ایران به خاطر محدودیت ها این تخیلات قابل درک است. اما زندگی جنسی این چنینی در یک کشور غربی جای تامل بسیار دارد. تخیل به خودی خود بد نیست اما تخیلات ناشی از حالت شیدایی زیاد همراه با افسردگی (manic depression) به دو شخصیتی (bipolar) بودن تبدیل می شود و در نهایت به شیزوفرنی(schizophrenia). دختره فعلا در مرحله دومش است که قابل درمان است.

ناشناس گفت...

من هم با گفته های روانشناس موافقم

ناشناس گفت...

بسیار عالی: بدین ترتیب دوست ما، جناب «یک روانشناس» یکی از علتهای سکیزوفرنی را مشخض فرمودند. غیر از این، صرفاً با خواندن نوشته های یک وبلاگ، این را هم فهمیدند که وضع او چگونه است و فعلا قابل درمان است! جقدر این غربیها نادانند که به روانشناسی بالینی و اینجور چیزها معتقدند، در حالی که میشود از پشت ترمینال کامپیوتر هم تشخیص داد. جیزی مثل حکیمهای داستانها. عالی است.

ناشناس گفت...

خود دختره تو یه پستش در مورد منیک دیپرشنش نوشته. ضمنا حالات روانی در نوشته ها قابل تشخیص است. صرفا جواب موضع سفیه اندر عاقلت را دادم به این گمان -شاید اشتباه- که خود دختره هستی یا از دوستانش. می توانی به اظهار فضل های نفی کننده ات ادامه بدهی برای بقیه.

ناشناس گفت...

منم فکر میکنم این دختره است که از خودش تو کامنتها دفاع می کنه به اسامی مختلف .از روی نوشته های سفیهانش معلومه.چون هیچ دلیلی برای کارهاش نداره .یا مسخره میکنه یا از قول دیگران پیام میزاره .البته واضحه که چرا اینکارو میکنه
......

ناشناس گفت...

جهت اطلاع «روانشناس» (سابقاً «یک روانشناس») برای بادآوری بعضی مفاهیم و حقایق :

http://en.wikipedia.org/wiki/Causes_of_schizophrenia

http://en.wikipedia.org/wiki/Clinical_psychology

و دوستان کارآگاه : اگر دختر میتواند هم مثل «دختره» بنویسد هم مثل «متین» هم مثل «ص.ک.»، همه جمع بشویم و جایزه بدهیم به او به خاطر اینهمه توانائی.

ناشناس گفت...

کجاست پس این دختره؟؟؟؟!!!! :))

ناشناس گفت...

I just want say what happened to me tonight.
I opened your weblog in 9:30 and now is 3:00 am.
I don’t want to say my opinion I just want ask you how long I have this opportunity to read your new notes. It not just a blog it’s like class that I can learn a lot. Your notes and some readers opinion are so completed. Please do not stop it. (by the way I am sorry for use eng it cause I don’t have Persian keyboard to type farsi)

ناشناس گفت...

متین: تو شاید - و شاید- دختره نباشی اما ص.ک. به احتمال قریب به یقین دختره است با توجه به نحوه نگارش و استدلالش. حالا اینکه چرا این کار را می کند به خودش مربوط است.

ناشناس گفت...

سلام

به دلیل مشکلاتی وبلاگ از نگاه من با عنوان تازه‌ی گربه روی شیروانی داغ به محل زیر انتقال یافت. چون دیدم لطف کرده و لینک داده بودید، گفتم بهتر است خبرتان کنم تا اگر دوست داشتید آدرس را اصلاح کنید.

ممنونم

ناشناس گفت...

یک سوال شاید اینجا بتواند مطرح شود و آن هم این است که اصولا و فطرتا آدمی تک‌پارتنر است یا خیر و یا اینکه این بحث محل اعراب دارد یا خیر (که ظاهرا دارد) و نیز اینکه تبلیغ تک‌پارتنری از جانب کدام نهادهای اجتماعی با چه هدفی انجام می‌گیرد و یا اینکه اصولا تک‌پارتنری فقط یک جنبه رسمی زندگی اجتماعی است و بسیاری قابل توجه فانتزی‌هایی را در ذهن می‌پرورند و آن را اجرا می‌کنند و یا جرات اجرای آن را ندارند.... در هر حال به عنوان شخصی که تجربه ارتباط چندگانه و نیز سکس گروهی را در سال‌های گذشته (قریب ۷ سال پیش برای دوره‌ای ۲ ساله) داشته‌ام در صورتی که فرصت و وقت و نیز امنیت (با توجه به همان نُرم) تامین شود مجددا این کار را خواهم کرد و احساس گناه یا بیماری‌ای هم در این راستا ندارم البته به قول یکی از دوستان پایه کاردرست می‌خواهد...!