آداب
لبهاش را گذاشت روی لبهام. خسته و بیمیل بودم. گذاشتم مرا ببوسد بدون اینكه كوچكترین حركتی كنم. بوی الكل از دهاناش بیرون میریخت. چشمانام بسته بود و سرم را به دیوار تكیه داده بودم. و او رویام افتاده بود. پرسید كه آیا خوابم؟ خواب نبودم؛ مرده بودم. كنارِ محوطه رقص گوشهای نشسته بودم. عرق از سر و رویام میریخت؛ خستگی از پاهام. بعد از اینكه یك دور با هم رقصیدیم، همهی شب دست از سرم برنداشت. گفت كه در خواب مرا میدیده و حالا اینجا پیدایم كرده. به وضوح مستِ لایعقل بود. جوابی ندادم. باز مرا بوسید. این بار گوشهی لبام را. همانطور كه مهمل میگفت، نشست كنارم. اینقدر نشست كه چشمانام را باز كردم. اجازه گرفت كه مرا ببوسد. با حركتِ سر نشان دادم كه: نه. معذرت خواست و رفت. بلند شدم كه باز برقصم. وسطِ محوطه خودش را به من رساند. دستش را گذاشت به كمرم و یك دورِ دیگر رقصیدیم، قبل از تمام شدنِ مهمانی و خداحافظی.
۸ نظر:
آه ژولیت ........
-----
من درباره تعدد روابط مشکلی ندارم، یعنی هر کس نظر و سلیسقه ای داره و به من مربوط نمیشه... بحث واژه ها هم نیست ، نمیشه که هر مفهومی رو با مفاهیم دیگه قاطی کنی بعد بگی خوب ببین عزیزم من درباره واژه ها جنگ نمی کنم...
مسلمه که عشق مملو از لذته ، اما محور عشق لذت نیست. توی موتور ماشین پر از روغنه طوری که اگه یه جاش سوراخ بشه با فشار زیاد روغن به بیرون فوران می کنه طوری که که اگه دست کسی جلوی اون روزنه باشه می تونه مچ دست به پایین رو به کل از بین ببره.. اما این روغن نیست که موتور رو به حرکت وامیداره، سیستم های مکانیکی دیگه ای مسبب این حرکت هستند. لذت باعث تدوام حرکت عاشقانه میشه نه اینکه قوه محرکش باشه. هدف عشق قرار دادن معشوق تو یه مسیره، مسیری که به بهانه دنبال کردن معشوقش به کمال برسه و این کمال فراتر از رسیدن به یه لذت تاریخ انقضا داره..چیزی که توی این مسیر نصیب فرد می شه چند خصوصیت داره، اول اینکه خیلی عمیقه، دوم اینکه ماندگاره، سوم اینکه اثرش رو تو تمام اجزای زندگیش میذاره.فرد تو این مسیر بدون اینکه بدون خوش به موجودی دوست داشتنی بدل می شه و همه می دونن هیچ کس مفت و رایگان دوست داشتنی نمیشه، حتما درونش کمالی بوجود اومده که خواستنی شده. رابطه با کسی صرفا به خاطر اینکه به نیاز جسمی خودت پاسخ بدی در جای خودش محترم و ارزشمنده اما نباید به اندازه عشق بزرگ بدونیش. به هر چیزی باید بها داد اما به اندازه و سایز خودش. اگه تونستی به من نمونه ای نشون بدی یا یه جوری ثابت کنی رابطه ی جنسی حالا از هر نوعش ، تلفنی، اینترنتی، تخت خوابی ، دو نفره، چند نفره، اتوبوسی ، چادری..هر چی ، تونسته طرفین رو کامل تر یا به بیان دیگه دوست داشتنی تر از قبل از اون رابطه بکنه اون وقت من هم قبول می کنم که به پارتنر جنسی خودم بگم معشوق ! ما سر چیزی جدل نمی کنیم، نمی خوام ب
م تو داری اشتباه می کنی و من فقط راست می گم یا تو بچه ای نمی فهمی من خیلی حالیمه.. این چیزیه که اگه خوب فهمیده بشه منفعتش تو جیب همه می ره...آدمی که به قول خودت از مستی مفرطش خودش رو انداخته رو تو چه جوری برابری می کنه با کسی که اگه هیچ کدوم یک از نیازهاش رو هم ارضا نکنی و با این حال شب و روز به فکرته؟ چه جوری برابری می کنهب ا کسی که حاضره احساسات و عواطفش رو خارج از چارچوب معامله گری و بده بستونی به پات بریزه؟ اون هم حتی در قبال هیچی بدون هیچ توقعی و هیچ انتظاری. اون پارتنر جنسیت رو هر چقدر می خوای بزرگ کن، شاید اون لحظه که داری ازش لذت می بری انقدر واست گرم و دوست داشتنی می شه که دلت می خواد خیلی منزلتش رو ببری بالا ..مشکلی نیست ببر اما بی انصافی اگه مقام یه عاشق واقعی رو در حد یه پارتنر پایین بیاری. نتیجه منفی این بی انصافی هم متوجه خودته، عاشق کار خودش رو می کنه. شاید بگی آرمانی فکر می کنم اما باور کن اگه قبلا تجربش نکرده بودم اصلا این کامنت رو نمیذاشتم.
"نمیشه که هر مفهومی رو با مفاهیم دیگه قاطی کنی بعد بگی خوب ببین عزیزم من درباره واژه ها جنگ نمی کنم"
من با رضا کاملا موافقم!!! همش دلم می خواست یک جوری من هم این نظر را بهت منتقل کنم اما جملات تو ذهنم نمی چرخیدن. تو از یک طرف از کلمات استفاده شده دیگران مثل پارتنر کامل یا فردی که فکر می کنه بیشترین لذت را از پارتنرش می بره ... در بحث قبلی ایراد می گیری اما ذهنیتی درباره روابط خودت نداری و نمی تونی اسمی روشون بگذاری که اینها کین و چه نقشی تو زندگی تو بازی می کنن.
در مورد اون مهمانی هم من اسم آن کار را مورد تجاوز واقع شدن می گذارم. اینکه یک نفر تو حالت مستی بیاد و تو یا من رو آن زن استثنایی ای که همیشه دنبالش می گرده ببینه چیز عجیبی نیست. مهم اینه که آدم بتونه مهارشون کنه. من همیشه توی دلم ایراد میگرفتم به پسرهایی که برات کامنت می گذاشتن و درصدد ایجاد روابط بودن. توی دلم بهشون می خندیدم که عجب آدم های بی ظرفیتی هستند اما فکر می کنم که اونها هم شانس بدی ندارند. چون تو هیچ مرزبندی ای توی روابطت نداری.
ما نمی میریم اگر دست از قضاوت کردن همدیگه برداریم!
چیزی که من فهمیدم از متن اتفاقا نشون دادن مرزبندی نویسنده است. این که لزوما با هر کی آدم برقصه دوست نداره بخوابه.
به نظرم مرزبندی فقط تو روابط عاشقانه معنی میده، چون هر عشقی مسیر خودش رو داره و نمیشه تو در آن واحد تو دو تا مسیر باشی (این مسئله رو تو قضیه تعدد روابط هم در نظر بگیر ) اما تو روابط دیگه مثل اینکه مثلا آدم دوست داشته باشه با یکی برقصه ولی نخواد باش بخوابه و بالعکس یکم برام نامفهوم میاد..البته یه جا دیدم یکی نوشته بود یک نفر نمی تونه هم نیاز های تو رو برآورده کنه اما انتظار داشتن اینکه با یکی برقصی بعد توقع داشته باشی هیچ تمایل جنسی نسبت به تو درونش ایجاد نشه واقعا غیر منطقی به نظر میرسه. یعنی می خوام بگم نمیشه ازش فرار کرد، طرف روبوت که نیست، لمس می گنه، حس می کنه .. درونش تشنگی ایجاد میشه، بعد یه دفعه بش میگی تخت نه ! انگار که یک نفر رو تحریک کنی و به یه جایی بکشونی بعد جلوش سیم خاردار بکشی و بگی جلوتر نیا..خوب تو که نمی خوای بیاد طرفت یه چند متر زودتر این کار رو می کردی. این به خاطر اینه که چشمامون رو به واقعیت می بندیم و در عین حال هر چیز رو به صورت مستقل نگاه می کنیم بدون اینکه به روابطش با بقیه چیزها دقت کرده باشیم. درسته که یک نفر نمی تونه همه نیازهای منو برطرف کنه اما باید بپذیرم این یکی از مشکلات زندگی کردن تو این دنیاست مثل مشکلاتی مثل سرما و گرما ، مثل درد ..مثل خیلی چیزها که ظاهرا خوب نیستند یا لااقل ازشون خوشمون نمیاد اما باید باشون کنار بیایم ، اینکه آدم بخواد تابو رو بشکنه تحسین برانگیزه اما نمیشه با طبیعت جنگید چون زور طبیعت خیلی بیشتره، همیهشه بیشتر بودهو از این به بعد هم بیشتر خواهد بود ...نمیشه درون صد و پنجاه نفر نسبت به خودت آشوب غریزه به پا کنی و فقط به یکیشون اجازه ورود به منطقه ممنوعه رو بدی ..البته که می تونی این کار رو بکنی، و به اینکه این توانایی رو داری هم افتخار می کنی ولی نتیجه این رفتار یه روز صاف می خوره وسط پیشونی آدم..نمی خوام مثل پیرمرد ها حرف بزنم، فقط به قدرت ، نظم و هدفمندی طبیعت خیلی اعتقاد دارم.
0اوه راستی..من هیچ کس رو قضاوت نمی کنم..فقط داریم اینجا نظر خودمون رو ابراز می کنیم، اگه از این فراتر رفت بم حتما بگو)
جالبه! از تبادل نظرهاتون خوشم می آد. و البته کاملا با زاله و رضا موافقم.
بابا چرا اینقدر فلسفه چینی میکنید. این خانم خواسته یه داستان نیمه تخیلی یا واقعی تعریف کنه. زاله جان حالمو بهم میزنی
تجاوزی هم در کار نبوده چون شخص اول داستان آزرده نشده. رضا جان, حالا که چی؟ خواسته با یکی غر بده ولی نخواسته باهاش بخوابه. هنرپیشه ها هم ممکنه حال آدمو تو فیلم بد کنن ولی وظیفه ندارن با ما بخوابن
ارسال یک نظر