۱۳۸۶ شهریور ۲۶, دوشنبه

تازه

چيزی در نگاه‌‌اش هست كه نمی‌دانم جنس‌اش چيست: محبت است؟ توجه؟ دوست دارم زود بفهمم. پسرِ جذابی است. حتی كمی دوست‌اش دارم. اما موقعيت‌مان طوری است كه او مدام دارد به من كمک می‌كند و لطف. و من هيچ كارش را نمی‌توانم جواب گويم—نمی‌توانم؛ نه اين‌كه نخواهم. از اين موقعيت كه بيرون آييم شايد جلو رَوَم.

۱۳۸۶ شهریور ۱۲, دوشنبه

کاهلی

وضعيتِ نااميدکننده‌ای دارم: مدتی است نزديک شدن به هيچ‌کس را خوش ندارم. رفتارها، چهره‌ها، حتی بوها پـَـس‌ام می‌زنند. و جدی‌تر: بسيار دل‌ام می‌خواهد فردِ دل‌پذيری پيدا کنم و با او بخوابم. می‌گويند هميشه ميانِ خواستن و رسيدن فاصله‌ای است. هيچ تلاش کرده‌ام؟