۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه

وهم

خواب دیدم که یکی از فیگورهای برهنه نقاشی‌های فرانسیس بیکن افتاده روی من و تلاش می‌کنم معاشقه کنیم و نمی‌شود. نفس‌نفس‌زنان بیدار شدم: شورت به پا نداشتم، خیس بودم، و به شدت کلافه.

۱۰ نظر:

  1. چقدر زیبا می نویسی ولی چرا کم. می دانی چند بار آمدم و آپ دیت نشده بود اینجا. معرکه می نویسی.

    پاسخحذف
  2. حرفت تقریباً بی معنا است: با توجه به اینکه افتاده بوده است روی تو، یعنی چه که تلاش می کردید معاشقه کنید و نمی شد؟ آیا منظورت مثلاً این است که تلاش می کردید که او بیاید توی تو و نمی شد؟

    mateen.

    پاسخحذف
  3. mateen,
    اگر که انسان بود، بی‌معنا می‌شد. نقاشی بود. و نمی‌شد.

    پاسخحذف
  4. عالي بود دختر جون
    استعارات جالبي بكار بردي
    من هم زماني اين حس را با يك دختري در نقاشي پيدا كردم. شايد 10 سال پيش.
    متشكرم از اينكه بيان مي كني

    پاسخحذف
  5. نميدونم من تازه كارم
    مثل اينكه براي لينك بايد اجازه گرفت
    آره ؟

    پاسخحذف
  6. سلام دوست عزیز
    با وبلاگتون از طریق یکی از دوستای وبلاگی که تو نظراتش آدرسو گذاشته بود آشنا شدم.
    وبلاگ قشنگی دارین
    یه چیزی تو مایه های اونی که من می پسندم
    من لینکتونو تو وبلاگم ثبت کردم
    خوشحال میشم که بعد از دیدن وبلاگم اگه دوست داشتین شما هم این کارو بکنین

    پاسخحذف
  7. مرا بر روی خود دعوت کن. من با قلمم بر بومت نقشی خواهم آفرید.نقشی که در تو جریان پیدا کند.تو بوم منی . منی که با منی نقشی خواهم زد...هم اکنون

    پاسخحذف
  8. کاش میتونستیم بفهمیم چرا نشد ؟

    پاسخحذف
  9. gharibe inja neveshte bood ke chera kam minevisi...rast mige dige baba...chera enghad kam minevisi...baraye ma ke miaym inja mikhoonim arzesh ghael bash enghad kholase nanevis dooste khoobam ..
    bayad begam asheghe neveshtehatam...

    پاسخحذف
  10. به این میگن ن ی از. به این میگن میگن ت م ن ن ا با تمام وجود.خوب نوشتی دختر .موفق باشی.

    پاسخحذف