درونم
بیان کردناش سخت است. میخواهم بگویم گاهی تا چند ساعت بعد از درآمیختنهای خیلی شدید و البته خیلی بالذت، احساس میکنم از نظرِ فیزیکی چیزهایی درونم جابهجا میشود. مثلاً حس میکنم مثانهام که لابد فشرده شده بوده (حرفِ غیرعلمیِ خندهداری است؟) حالا دارد به حالتِ معمولش برمیگردد. این حسهای مربوط به اعضای داخلی بدنم معمولاً نمیگذارد به زندگیِ عادیام برسم؛ حواسم را پرت میکند. که البته لزوماً بد و ناخواسته نیست. (خیلی هم لذت دارد که باعثِ مرور کردنِ لذتِ پیش برده میشود.)
فرض میگیرم که واضح است که این حرفها صرفاً بیانِ احساساند و نه بیانِ واقعیتی فیزیکی. (که البته شاید واقعیت هم داشته باشد.)
بیان کردناش سخت است. میخواهم بگویم گاهی تا چند ساعت بعد از درآمیختنهای خیلی شدید و البته خیلی بالذت، احساس میکنم از نظرِ فیزیکی چیزهایی درونم جابهجا میشود. مثلاً حس میکنم مثانهام که لابد فشرده شده بوده (حرفِ غیرعلمیِ خندهداری است؟) حالا دارد به حالتِ معمولش برمیگردد. این حسهای مربوط به اعضای داخلی بدنم معمولاً نمیگذارد به زندگیِ عادیام برسم؛ حواسم را پرت میکند. که البته لزوماً بد و ناخواسته نیست. (خیلی هم لذت دارد که باعثِ مرور کردنِ لذتِ پیش برده میشود.)
فرض میگیرم که واضح است که این حرفها صرفاً بیانِ احساساند و نه بیانِ واقعیتی فیزیکی. (که البته شاید واقعیت هم داشته باشد.)