۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

آداب

لب‌هاش را گذاشت روی لب‌هام. خسته و بی‌میل بودم. گذاشتم مرا ببوسد بدون این‌كه كوچك‌ترین حركتی كنم. بوی الكل از دهان‌اش بیرون می‌ریخت. چشمان‌ام بسته بود و سرم را به دیوار تكیه داده بودم. و او روی‌ام افتاده بود. پرسید كه آیا خوابم؟ خواب نبودم؛ مرده بودم. كنارِ محوطه رقص گوشه‌ای نشسته بودم. عرق از سر و روی‌ام می‌ریخت؛ خستگی از پاهام. بعد از این‌كه یك دور با هم رقصیدیم، همه‌ی شب دست از سرم برنداشت. گفت كه در خواب مرا می‌دیده و حالا این‌جا پیدایم كرده. به وضوح مستِ لایعقل بود. جوابی ندادم. باز مرا بوسید. این بار گوشه‌ی لب‌ام را. همان‌طور كه مهمل می‌گفت، نشست كنارم. این‌قدر نشست كه چشمان‌ام را باز كردم. اجازه گرفت كه مرا ببوسد. با حركتِ سر نشان دادم كه: نه. معذرت خواست و رفت. بلند شدم كه باز برقصم. وسطِ محوطه خودش را به من رساند. دستش را گذاشت به كمرم و یك دورِ دیگر رقصیدیم، قبل از تمام شدنِ مهمانی و خداحافظی.

۱۳۸۶ بهمن ۷, یکشنبه

سه‌تایی

دقیق نمی‌دانم چه چیزهایی بر ذهن و احساسِ من می‌گذشت، وقتی كه معشوق‌ام معشوق دیگری به بـَر داشت و من این طرفِ خطِ تلفن با او معاشقه می‌كردم و هم‌زمان صدای هم‌خوابگیِ آن دو را می‌شنیدم و آن دو صدای مرا می‌شنیدند و این چیزی از میل و لذت من كم نمی‌كرد—اگر زیاد نكرده باشد.

نمی‌توانم دقیق باشم. می‌توانم چیزهایی را توضیح دهم. مثلاً این‌كه هیچ‌وقت تا به حال از تصورِ این‌كه معشوق‌هام با دیگرانی باشند، حسِّ بدی نداشته‌ام. شاید به این دلیل كه آن‌قدر در معاشقه‌هام به من خوش گذشته كه می‌توانم تصور كنم چه لذتی در جریان است. و از این خوشحال باشم كه معشوق‌ام و انسانِ دیگری دارند لذت می‌برند. اما این تصویر تا دیروز كاملاً ذهنی بود. حالا كمی برایم روشن‌تر شده است: صدا من را برده بود میان هم‌خوابگی معشوق‌ام با معشوق‌اش و به‌وضوح می‌شنیدم كه لذت می‌برند. می‌شنیدم و حالا می‌فهمم كه تصویرِ ذهنی من داشته كامل می‌شده. و این اصلاً چیزی از لذت بردن‌ام كم نكرد. نمی‌توانم ادعا كنم چیزی بر آن اضافه كرد. (چطور می‌شود فهمید كه مثلاً اين بار كه بيشتر خوش گذشته آيا دقيقاً به خاطرِ سه‌تايی بوده؟) ولی حالا حتی شاید احساسِ بهتری نسبت به هم‌خوابگی‌های معشوق‌ام/هام با دیگران دارم.

نمی‌دانم. دقیق نمی‌دانم چه پیش می‌آمد اگر تصویر هم می‌داشتم. می‌توانم خودم را تصور كنم كه در جایگاهِ بیننده و شنونده هم‌چونان لذت ببرم. شاید كه—اگر حضور و اجازه داشته باشم—مداخله كنم. نه به آن معنا كه آن دو را از هم جدا كنم: اگر بتوانم مشاركت كنم. نمی‌دانم.

۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه

نیمه‌مست باشی و دل‌ات نوازش بخواهد و آرامش. و هیچ نیابی در تنهایی...